سید ایلیا
آقا جان...
غیبتت شد یلدای تاریخ
وقت آن است که بیایی...
سید ایلیا
خدایا یلدای غیبت حضرت حجت را سحر کن....
سید ایلیا
شب یلدایم اگر باتو سپر شد یلداست
یا اگر این شب من باتو سحر شد یلداست
ما که عمری زده ایم دم زِ فراق تو، اگر..
..بعد از این شام سیه خَتمِ سفر شد یلداست
ما که خود چله نشین تو شدیم آقاجان
این شب چله اگر از تو خبر شد یلداست
شب نشینی و کنار دِگران خوب اما..
..با تو و عشق تو گر جمله به سر شد یلداست
ای خدایِ کرم و جود و محبت مهدی(عج)
از کرم، بر من اگر از تو نظر شد یلداست
همچنان آل علی در خطر تهدیداند
آن دمی که زِ شما دفع خطر شد یلداست
چون شهیدان تو ای شَهدِ شهادت نوشان..
..سینه ام گر به دفاع از تو سپر شد یلداست
حرف آخر، اگر این چشم من ای صاحب اشک..
..امشبی بَهرِ غَمِ جَدّ تو تَر شد یلداست
سید ایلیا
صبح شد روز برآمد به خدا جا ماندیم
روز عید آمد و ما در شب یلدا ماندیم
آسمان گشت زمین گشت طبیعت خندید
یادمان رفت چه شد باز که تنها ماندیم
گر چه آ گه شده بودیم خبر در راه است
پشت درهای ندانستن دنیا ماندیم
مانده بودیم که شاید فرجی حاصل شد
فرج آمد پر غربت رفت و ما وا ماندیم
عهد بستیم بکوشیم که آدم باشیم
یادمان رفت و سر کوچه حوا ماندیم
شب قدر آمد و ما در تب بیداری و خواب
غرق بودیم که صبح آمد و رسوا ماندیم
حالمان رفت و مثال همه آدمها
باز هم منتظر قصه فردا ماندیم . . .