یافتن پست: #پست

حسام
حسام
پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله:
مَنْ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ يَعْلَمُ مَا يَقُولُ فِيهِمَا انْصَرَفَ وَ لَيْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللهِ ذَنْبٌ.(37)
کسی که دو رکعت نماز بخواند و بداند که در آن چه می گوید، پس از نماز گناهی برای او باقی نمی ماند.
اینجا به وقت نماز..التماس دعا

یاس
یاس
عربده کشی محازی پسرا :دی

aliaga
aliaga
@heyran0_06 اصن تو ساینا ب بودن کاربری چون شما افتخار میکنیم بااااا

ماشالله انسانی بسیار فهمیده و .... هستین...

aliaga
aliaga
@Samanh خواب دیدم ۳۰ کیلو انبه برام سوغاتی فرستادین:هعی

حسام
حسام
به شخصه هیچ نظری ندارم ...{-54-}



حسام
حسام
می گن اول فکر کن بعد حرف بزن ولی کو گوش شنوا ؟ {-28-}
خودم دیشب اول حرف زدم بعد فکر کردم ..الان مث اسب عذاب وجدان دارم {-6-}
با یه بنده خدایی شوخی کردم ..قطعا اونم فهمید شوخی بود ولی خودم از وجدان درد دارم عذاب می کشم ..خودایا منو ببخش {-47-}

«انَّ شَرَّ الدَّوابّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ البُكمُ الَّذينَ لا يَعقِلون؛
بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمی‌کنند.»

aliaga
aliaga
خب دیگه چه خبر؟؟؟

aliaga
aliaga
@Sahra امروز تولد ایشونم بود که متاسفانه


دیگه بین ما نیستن


لطفا براشون حمد و سوره ای بخونید-گل-

m
m
خونه عزیزم اینژوریه که تا ماشینی باید پاشی
محدثه سفره بذار
محدثه سفره روجمع کن
محدثه سفره روپاک کن
محدثه پاشو چایی بریز
عه چایی دم نیومدع بشین
پاشو دیگه دم اومده
برا من چایی نریز
برا من چایی بریز
پاشو جارو دستیو بیار
:|

رها
رها
مهرسای قشنگ و مهربون تولدت پرتکرار عزیزم:-*:قلب

@happy

m
m
کاندید های حاضر در انتخابات جمهوری ساینا
۱.جناب اقای محمّد ملقب به مشدد
۲.سرکار خانوم میم
۳.سرکار خانم تسنیم
۴.سرکار خانم یاس
۵.جناب اقای پدرام
مهلت ثبت نام امشب به پایان می رسد.
هم اکنون خیل عظیمی از ساینایی ها به دلیل نداشتن حداقل شرایط پشت درب وزارت ساینا ایستاده اند.

مُهاجِر
مُهاجِر
حاجی جدی جدی اینا دارن برام دنبال دختر میگردن
آقا من شوخی میکردم من نمیخوام زن بگیرم {-109-}

حسام
حسام
آقا درست نگا کنید ببینید تولدی چیزی نداریم دیگه ؟

اینم میذارم تو همین پست که اسراف نشه


محمّد
محمّد
کمتر از ۴ ساعت دیگه باید سر کار باشم و هنوز بیدارم
سر درد شدید هم گرفتم
خدایا شکرت

Sina
Sina
در رابطه با پست قبل :
یکی ایستاده بود تو خیابون و به آسمون نگاه میکرد .
یه نفر اومد پشت سرش و به خیال اینکه خبریه ، به آسمون خیره شد .
پشت سر اونها چند نفر به همین شکل ایستادن .
بعد از چند دقیقه ، نفر اول سرش رو پایین آورد و رفت .
اون بقیه ازش پرسیدن : جریان چی بود ؟؟؟
گفت : دماغم خون اومده بود ، اینجور ایستادم بند بیاد {-54-}{-11-}{-36-}

صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو