wolf
شانه ات رادیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت،نیم دیگرم را باد برد
از غزلهایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه ی عاشق ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
حامد عسکری
wolf
شیداتر از این شدن چگونه؟
رسواتر از این شدن چگونه؟
بیهوده به سرمه چشم داری
زیباتر از این شدن چگونه؟
من پلک به دیدن تو بستم
بیناتر از این شدن چگونه؟
پنهان شده در تمام ذرات
پیدا تر از این شدن چگونه؟
ای با همه مثل سایه همراه
تنهاتر از این شدن چگونه؟
عاشق شدم و کسی نفهمید
رسواتر از این شدن چگونه؟
"فاضل نظری"
: اشک: اشک: اشک: اشک: اشک
wolf
به امّيد كه هستي تو كه از من،/
به حدّ آسماني دورِ دوري؟/
دلت دست كدامين نازداري است،/
كه بر من خيره اما كورِ كوري؟/
چه كس شيداتر از من مي شناسي،/
كه با سحرش تو را از من ربوده؟/
كدامين شاعرِ عاشق تر از من،/
برايت شعر دلتنگي سروده؟/
كه بود آنكس كه سدّي بين ما شد؟/
تو با او ماندي و من بي تو تنها/
شما بر بام روياها پريديد،/
و من ماندم اسير دست غمها/
كه بود آخر كه بود او تا كه آمد،/
هواي قصه ي ما را خزان كرد؟/
تو بر من خيره بودي گويي اما،/
ندايي در دلت مي گفت برگرد!/
كه بود از من تو را يكباره دزديد؟/
نگاهي يا هراسي يا كه ترديد؟/
دلي ديوانه تر از اين منِ مست،/
و يا عقلي كه عشقت را نفهميد؟/
كه بود آخر كه بود آن قاتل عشق،/
كه خنجر بر دل شيداي من زد؟/
تو را از من گرفت و رنگ پوچي،/
به روي لوح روياهاي من زد؟!/
والا