یافتن پست: #دوزخ

حضرت@دوست
حضرت@دوست
از حال ندیده تیره ایامان را
از دور ندیده دوزخ آشامان را
دعوی چکنی عشق دلارامان را
با عشق چکار است نکونامان را

حضرت@دوست
حضرت@دوست
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ياد رخسار تو را در دل، نهان داريم ما

در دل دوزخ، بهشت جاودان داريم ما

سید ایلیا
سید ایلیا
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت به رقص درآیی
قصه عشق “انسان” بودن ماست . . .

LOEY♡
LOEY♡
دیگر عکس هایش آرامم نمی کند

من به دستانش نیاز دارم

خدایا بهشت آسمانیت را نمی خواهم !
من اهل دوزخم !!!

آغوش آنکه عاشقانه هایم را برایش می سرایم به من برسان

من خودم بهشت را در آغوش او می سازم !!!

LOEY♡
LOEY♡
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت به رقص درآیی
قصه عشق “انسان” بودن ماست . . .

سکوت شب
سکوت شب
وقتی رفتی فهمیدم دوزخ چیست
وقتی چشمانم منتظرت ماند فهمیدم برزخ چیست
حالا بیا و بهشت را معنا کن …

حضرت@دوست
حضرت@دوست
دل دوزخی
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام در اندازد میان قلزم پر خون

زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فرو ریزد ز گردش های گوناگون
ز گردش های گوناگون

نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بی پایان شود بی آب چون هامون

چون این تبدیل ها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی چون
که چون غرق است در بی چون



حضرت@دوست
حضرت@دوست
مرا از آتش دوزخ چه غم بی
که دوزخ جزوی از خاکسترستم

wolf
wolf
دیگر عکس هایش آرامم نمی کند
من به دستانش نیاز دارم
خدایا بهشت آسمانیت را نمی خواهم!
من اهل دوزخم!!!
آغوش آنکه عاشقانه هایم را برایش می سرایم به من برسان
من خودم بهشت را در آغوش او می سازم!!!

حضرت@دوست
حضرت@دوست
وان تصبروا و تتقوا لا یضرکم کیدهم شیئا
اگر صبر و تقوا پیشه کنید و مکر و حیله های آنها به شما ضرری نخواهد رساند»
...........{-76-}

سر بر شانه خدا بگذار تا قصه#عشق را چنان زیبا بخواند

که نه از دوزخ و نه از

به#رقص درآیی

، انسان بودن ماست

اگر کسی احساست را#نفهمیدمهم نیست

سرت را بالا بگیر و#لبخند بزن



کار هر#آدمی نیست!‌

LOEY♡
LOEY♡
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

wolf
wolf
بیا زمینی باشیم ...
من از دوزخی که راهش به بهشت باشد
می ترسم !
فقط اگر یکی مثل تو کنارِ من باشد ،
عشق باشد ،
جراتِ گناه باشد ...
بگذار زمینی باشیم ...
بهشت همانجاست
که من باشم و تو باشی ...
چه فرقی می کند که معصوم
یا پُر گناه باشیم ؟!



wolf
wolf
بی تو آن ظلمی که شادی کرد با من؛ غم نکرد

گریه هم یک ذره از اندوه هایم کم نکرد

آن قدر دنیای ما با هم تفاوت داشت که

خطبه های عقد هم ما را به هم محرم نکرد

راز دور افتادنم از خویش را از کس نپرس

هیچکس ظلمی که من بر نفس خود کردم نکرد

نیست تأثیری در ایما، لالها فهمیده اند

اینکه ده انگشت کار یک زبان را هم نکرد

نه هراس از آتش دوزخ، نه اخراج از بهشت

آخرش هم آدمی را هیچ چیز آدم نکرد

اصغر عظیمی مهر

wolf
wolf
به جای گندم از امروز، سیب می کِشمت

هــــــــــزار مرتبه آدم- فریب مــی کشمت

نه آنقدر کـــــه به دوزخ کشـــــانی ام این بار

به رغـــم وسوسه هایت نجیب می کشمت

پـــر از سکوت نیایش، پــر از شکــــوه دعا

وضو گرفته به امــــــن یجیب می کشمت

برای این که بدانی چه می کشم گــاهی

میان این همــه آدم، غـــــــریب می کشمت

و مثل پنجـــــــره هایـــی کـه رو به دیوارند

از آسمان و زمین، بی نصیب می کشمت

بایست! دار مسیحــــــم بـــه پـــا شود حـــــالا

شبی که بال گشـــــودی صلیب می کشمت

تــو شاعــــــرانه ترین هفت سین عمر منـــی

میان سفره فقط هفت سیب می کشمت!



اصغر معاذی

صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو