مترسک
میخواستم بعد از تو دنیا را بسوزانم
دیروز را ، امروز و فردا را بسوزانم
میخواستم آتشفشانی سهمگین باشم
یک باره قلب خیس دریا را بسوزانم
یک نیمه ام شیطان و نیم دیگرم زن بود
باید درونم روح حوا را بسوزانم
حالا تمام شهر با من دشمنی دارند
بعد از تو باید شهر رسوا را بسوزانم
اینجا مترسک ها کماکان حکم می رانند
برگرد تا این آدمک ها را بسوزانم
از شعر هم بعد از تو بیزارم ، نگاهم کن
تا رد غمگین هجاها را بسوزانم
من اصن تمایلی ب دیدنت نداذم لازم نکرده پیدام کنی
وای ن من بدون تو نمیتونم عاسیسم