#دختر-پاییز
تا به خود آمدم انگار کسی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
آن چنان محو در آن مهوش دردانه شدم
غیر ممکن ترین مسئله دل کندن بود
عادتم داد سراپا همه من چشم شوم
او همی کعبه شود من به طوافش بروم
در سرم فتنه ی او درخیالم همه او
تازه چوپان شده ام تا بزنم شانه به مو
تا به دریا نزنی جرات طوفان نکنی
مرغ طوفان بشوی پشت به ایمان نکنی