یافتن پست: #خداش

wolf
wolf
ترسم آن روز بیایی که نباشد بدنم
کوزه گر کوزه بسازد ز خاک بدنم...

لب آن کوزه بسازد ز خاک لب من
بی خبر لب بگذاری به لبان و دهنم...




سکوت شب
سکوت شب
رسیده ام به خدایـی کــه اقتباسی نیست

شریعتی که در آن حکم ها قیاسی نیست

خدا کســــی است کـــه باید بــــه دیدنش بروی

خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست

به عیب پوشی و بخشایش خدا سوگند

خطا نکردن ما غیـــــر ناسپاسی نیست

به فکر هیـچ کسی جز خودت مباش ای دل

که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست

دل از سیاست اهل ریـــا بکن، خود باش

هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست

فاضل نظری

زهرا
زهرا
@Mamali
چرا پروفایل نمیزاری :کشتن

سکوت شب
سکوت شب
رسیده ام به خدایـی کــه اقتباسی نیست

شریعتی که در آن حکم ها قیاسی نیست

خدا کســــی است کـــه باید بــــه دیدنش بروی

خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست

به عیب پوشی و بخشایش خدا سوگند

خطا نکردن ما غیـــــر ناسپاسی نیست

به فکر هیـچ کسی جز خودت مباش ای دل

که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست

دل از سیاست اهل ریـــا بکن، خود باش

هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست

wolf
wolf
گدایی ٣٠ سال کنار جاده ای می‌نشست
یک روز غریبه ای از کنار او گذر کرد
گدا طبق عادت کاسه خود را به سمت غریبه گرفت و گفت :
بده در راه خدا
غریبه گفت : چیزی ندارم به تو بدهم
آنگاه از گدا پرسید : آن چیست که رویش نشسته ای ؟؟
گدا پاسخ داد: هـیچی یک صندوق قدیمی ست تا زمانی که یادم می آید روی همین صندوق نشسته ام

غریبه پرسید : آیا تاکنون داخل صندوق رادیده ای؟
گدا جواب داد : نه !!
برای چه داخلش راببینم ؟؟ دراین صندوق هیچ چیزی وجود ندارد
غریبه اصرار کرد چه عیبی دارد؟
نگاهی به داخل صندوق بینداز
گدا کنجکاو شد و سعی کرد در صندوق را باز کند
ناگهان در صندوق باز شد و گدا باحیرت و ناباوری و شادمانی مشاهده کرد که صندوقش پر از جواهر است ..

من همان غریبه ام که چیزی ندارم به تو بدهم اما می گویم نگاهی به درون بیانداز
نه درون صندوقی، بلکه درون چیزی که به تو نزدیکتراست {درون خویش}
صدایت را می شنوم که می گویی: اما من گدا نیستم !!

# گدایند همه ی کسانی که ثروت حقیقی خویش را پیدا نکرده اند.

درونت را بنگر..-دی-

زهرا
زهرا
@hadi

ینی بگی چت خصوصی و پیگیرش نشدی میکشمت:|

سانیا
سانیا
چند روزیه کلا یادم میره رو تبلیغاتا کلیک کنم{-38-}{-59-}

فقط خدا
فقط خدا
من مراحل پخت آش رو بلدم اماتاحالا آش رشته نپختم:|
فردا مامانم خونه نیست صبح:|
شیطونه میگه بیار آش بپز برااولین بار:|

ب نظرتون چ کنم:هوم

هادی
هادی
علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را
که به ما سِوا فکندی، همه سایه ی هما را
دل اگر خداشناسی، همه در رخ علی بین
به علی شناختم من، به خدا قسم، خدا را
به خدا که در دو عالم، اثر از فنا نباشد
چو علی گرفته باشد، سرِ چشمه ی بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری، اَر نه دوزخ
به شرار قهر سوزد، همه جان ما سِوا را
برو ای گدای مسکین درِ خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
به جز از علی که گوید، به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا
به جز از علی که آرد؛ پسری ابوالعجائب
که عَلَم کند به عالم، شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد، ز میان پاکبازان
چو علی که می تواند، که به سَر بَرَد وفا را
نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت
متحیّرم چه نامم، شَهِ. مُلک لافتی را
به دو چشم خون فشانم، هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری، به من آر توتیا را
به امید آنکه شاید، برسد به خاک پایت
چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان، به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان، ره آفت قضا را
چه زنم چو نای هر دم، ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر، بنوازد ای نوا را
بقیش دیدگاه اول

سید ایلیا
سید ایلیا
دوباره دلتنگی، دوباره حسرت، دوباره آه
دوباره بی تابی، دوباره فکر دو بارگاه
آ آه حرم، ای شاه کرم، روزیم کن آقا، بازم برم

سینه زن فقط آرزوشه،
تو حرم بشینه یه گوشه
ازخداشِه یه بار ببینه،
با ضریح تو روبه رو شه

born78
born78
(خداشناسی)
« مردی می خواست کاملا خدا را بشناسد . ابتدا به سراغ افراد و کتابهای مذهبی رفت ، اما هر چه جلوتر رفت گیج تر شد . افراد و کتاب های نوع دیگر را نیز امتحان کرد اما به جایی نرسید .
خسته و نا امید راه دریا را در پیش گرفت . کنار ساحل کودکی را دید که مشغول پر کردن سطل آب کوچکی از آب دریا بود . سطل پر و سر ریز می شد اما کودک همچنان آب می ریخت .
مرد پرسید : (چه می کنی؟) کودک جواب داد : (به دوستم قول دادم همه آب دریا را در این سطل بریزم و برایش ببرم)
تصمیم گرفت پسر را نصیحت کند و اشتباهش را به او بگوید ، اما ناگهان به اشتباه خود هم پی برد که می خواست با ذهن کوچکش خدا را بشناسد و کل جهان را در آن جا دهد ! فهمید که با دلش باید به سراغ خدا برود .
به کودک گفت : (من و تو یک اشتباه را مرتکب شده ایم)
مولوی می گوید : هر چه اندیشی پذیرای فناست آنچه در اندیشه ناید آن خداست »

صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو