یافتن پست: #جوابی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
آه ..



کاش می دانستم کدام خیابان عطرت کیسوانت را هنوز به یادگار دارد ..
یا اینطور باید در جواب مجهول بود جواب داد







حضرت@دوست
حضرت@دوست
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم


حضرت@دوست
حضرت@دوست
یک حس خوب


ˢʰᵃᵖᵃʳᵃᵏ
ˢʰᵃᵖᵃʳᵃᵏ
محبت‌ومهربانی‌تزئین‌لحظه‌ها‌هستند،
برای‌مهربانی‌ومحبت‌جوابی‌جز "دوست‌داشتن" ندارم...!

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ز اشک چشم نوشتم ، هزار نامه به سویت .
اما دریغ از جوابی


ریحانه
ریحانه
و عشق یعنی
غمی عمیق اما بسیار عزیز
آیا تو تا به حال
غمِ عزیزِ کسی بوده‌ای؟!

حضرت@دوست
حضرت@دوست
کسی که خوابه رو میشه بیدار کرد ولی کسی که خودشو زده به خواب نمیشه مگر خدا بیدارش میکنه ...
استاد اخلاق .
میگفت بر سر مساله ای که جوابی ندارند بحث نکن
همچنیین از جرو بحت بر سر عقاید و قوانین .احکام خود داری کنید .زیرا این بحث ها نتنها دردی را دوا نمیکند بلکه به هر دو طرف صدمه میزند . حال اگر کسی باعث ایجاد تفرقه یا جدای شود ..یکی دو بار به او هشدار بده ..بس از ان دیگر کاری با او نداشته باش.زیرا چنین شخصی منحرف شده و در گناه غوطه ور است .و خودش نیز این را میداند

fatme
fatme
سر کلاس امتحان {-176-}
معلما یه سوالایی میدن که ما تاحالا ندیدیم{-15-}
ما هم یه جوابی میدیم که تاحالا اونا ندیدن{-201-}

سید ایلیا
سید ایلیا
🌼امام علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها

💛حضرت امیر وقتی می خواستند حضرت زهرا سلام الله علیها را صدا کنند می فرمودند:

💖نفسی لک الفدا (جان علی به فدایت)

💖حبیبتی زهرا بنت رسول الله

💖زهرا جان

و

💚جوابی که از حضرت زهرا سلام الله علیها می شنیدند:

💖روحی لک الفدا(روحم به فدایت علی)

💖ابوتراب

💖ابالحسن

💖علی جان

🌺زیبا صداکردن زن و مرد، بهترین شیوه برای ابراز محبت است.

🌸و نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل است.

❣پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم

💕سه چیز است که محبت شخص را درباره دیگری خالص می کند.
یکی از آنها این است که طرف مقابل را به اسمی صدا بزند که وی می پسندد.

📕کافی، ج۲، ص۶۴۳
╰─┅─🍃🌸🍃─┅─╯

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شرط است سعدیا که به میدان عشق دوست/ خود را به پیش تیر ملامت سپر کنی/
هنگامی که لیلی و مجنون ده ساله بودند روزی مجنون در مکتب خانه پشت سر لیلی نشسته بود، استاد سوالی را از لیلی پرسید لیلی جوابی نداد ، مجنون از پشت سر آهسته جواب را در گوش لیلی گفت اما لیلی هیچ نگفت، استاد دوباره سوال خود را پرسید و باز مجنون در گوش لیلی و باز لیلی هیچ نگفت و بعد از بار سوم استاد لیلی را خواند و چوب را بر پای لیلی بست و او را فلک کرد. لیلی گریه نکرد و هیچ نگفت.بعد از کلاس ، لیلی با پای کبود لنگ لنگ قدم بر می داشت که مجنون عصبانی دستش را بر بازوی لیلی زد و گفت دیوانه! مگر کر بودی که آنچه را به تو گفتم نشنیدی و یا لال که به استاد نگفتی؟ لیلی اشکش در آمد و دوید و رفت.استاد که شاهد این منظره بود پیش رفت و گوش مجنون را کشید و گفت لیلی نه کر بود و نه لال ، از عشقِ شنیدن دوباره ی صدای تو ، فلک را تحمل کرد و دم بر نیاورد اما از ضربه ی آهسته ی دست تو اشکش در آمد.من اگر او را به فلک بستم استادش بودم و حق تنبیه او را داشتم اما تو عشق او بودی و هیچ حقی برای سرزنش کردنش نداشتی...

صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو