سید ایلیا
پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بيمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید. بچه ماشین بهش زد و فرار کرد. بلافاصله پرستار گفت: این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.
پیرمرد: اما من پولی ندارم. پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم. خواهش می کنم عملش کنید من هرجور شده پول رو تا شب براتون میارم. پس پرستار گفت با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.
پيش دكتر رفت اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت: این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.
صبح روز بعد… همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید.
خوب است کمے انسان باشیم.
دوستم استوری گذاشته
"مست خوشی های شاهنشاه بودند
انقلاب کردند
و تاوان تگری هاشان را ما میدهیم"
دلم نمیخواد فحشش بدم
یه فحش ناموسیه مودبانه بم میگید
رد دادم نمیتونم بسازم
پدربزرگم نصفه شب قلبش درد گرفت بردیمش بیمارستان، پرستاره ميپرسه سكته كرده
گفتم : نه ، دیدیم خوابه ، یواشكی آوردیمش ختنه اش كنیم
خیلی دلم برای دنیای بیرون بیمارستان تنگ شده
دکتر میگه باید تحت مراقبت باشی چون قبل از کرونا هم مشکل تنفسی داشتی
الان ممکنه اتفاقی برات بیوفته بیرون
اما میتونی بری خونه
بابام میگه نه
(:
یاحق
دعا کنین دیگه از بیمارستان نیام بیرون
یا اگرم اومدم صاف برم زیر یه خروار خاک...
خانوم اِچ
سر کلاس داشتم از اسیب های روابط دختر با پسر می گفتم و بحث تمام شد . یکی از دختران زرنگ و خوش بیان بعد از کلاس به دفترم امد و گفت:استاد !تمام مباحث کلاستونو قبول دارم ولی شاهین اینجور نیست. من گفتم شاید شاهین شما این گونه نباشد !ولی این اسیب ها عمومیت دارند.
یک سالی گذشت روزی همان دختر به دفترم امد و گفت :یک ماه است از بیمارستان مرخص شدم . با تعجب پرسیدم چرا؟ گفت :راستش فهمیدم شاهین هم،همان طوره که می گفتید.
دوستان عزیز اینو تو یه کتاب خوندم گفتم برا شما هم بگم درس بگیریم خیلیا اینو تجربه کردند و زخمین