یافتن پست: #بوسه

حضرت@دوست
حضرت@دوست
سرمست

در خرابات عشق سرمستم
از ازل بود تا ابد هستم

این سعادت نگر که دستم داد
کمری بر میان او بستم

بر لبم لب نهاد بوسه زدم
جان به جانان به ذوق پیوستم

بر در میفروش رندانه
با حریفان خویش بنشستم

چشم سرمست او چو می نگرم
زان نظر همچو چشم او مستم

عقل مخمور دردسر می داد
شکر گویم که رفت و وارستم

نعمت الله رسید مستانه
ساغر می نهاد بر دستم


حضرت@دوست
حضرت@دوست
چشم تو

آن که سودا زده چشم تو بوده است منم
و آن که از هر مژه صد چشمه گشوده است منم

آن ز ره مانده سرگشته که ناسازی بخت
ره به سر منزل وصلش ننموده است منم

آن که پیش لب شیرین تو ای چشمه نوش
آفرین گفته و دشنام شنوده است منم

آن که خواب خوشم از دیده ربوده است تویی
و آن که یک بوسه از آن لب نربوده است منم

ای که از چشم رهی پای کشیدی چون اشک
آن که چون آه به دنبال تو بوده است منم


fatme
fatme
درمون دردممم بوسه ز کنج لوته😂
ebkit-calc(100% - 2px); width:calc(100% - 2px);">


حضرت@دوست
حضرت@دوست
دل دیوانه من

با دل دیوانه من یار باشی محشراست
من بیایم خانه ات بیدار باشی محشراست

کرده باشی خویش را پنهان کنار پنجره
وای اگر مشتاق این دیدار باشی محشر است

بوسه هی از من بگیری از سر شب تا سحر
بشمری و غرق استغفار باشی محشر است

پیش از این گیلاسی لبهات را بوسیده ام
باز در اندیشه انکار باشی محشر است

چشم های تو جهنم بوسه های تو بهشت
دوزخ آغوش من را یار باشی محشر است


Bahar
Bahar
یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم

گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم

هرگز نتوانی که ز من دور بمانی

چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم
:الهه:الهه:الهه:الهه:الهه:الهه:الهه:الهه
@Mahour

حضرت@دوست
حضرت@دوست
• می‌نویسم به روی دفتر خویش

آه … گوئی ز دخمه دل من
• روح شبگرد مه گذر کرده

• یا نسیمی در این ره متروک
• دامن از عطر یاس تر کرده

• بر لبم شعله‌های بوسه تو
• می‌شکوفد چو لاله گرم نیاز

• در خیالم ستاره‌ای پر نور
• می‌درخشد میان‌هاله راز

• ناشناسی درون سینه من
• پنجه بر چنگ و رود می‌ساید

• همره نغمه‌های موزونش
• گوئیا بوی عود می‌آید


حضرت@دوست
حضرت@دوست
چشم جادو

ماه ِ من گر که نقاب از رخ ِ خود وا می کرد
درد ِ این عاشق ِ غمدیده، مداوا می کرد

چشم ِ جادوش، به یک غمزه ربوده است دلم
کاش با عاشق ِ دلخسته، مدارا می کرد

ناله و زاریم از فرقت رویش، ای کاش!
اثری بر دل ِ چون صخره و صمـّا می کرد

چشمْ جادو، مژه چون خنجر و،زلفش چو کمند
میل ِ جان خستن1 و خونریزی و یغما می کرد

گر دمی از ره ِ شفـْـقــَت بنوازند مرا
چون پریْ دیده2 مرا واله و شیدا می کرد

صِله ی شعر ِ تو گر بوسه بداد، ای "محمود"!
طبع ِ عالی ِ تو پرواز، چو عنقا۳ می کرد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
داد عشق

"سرزده وارد مشو، میکده حمام نیست"
این سخن پیر ماست، گفته ی هر خام نیست

بر در میخانه شو، بوسه ی رندانه زن!
خاک در میکده، سجده گه عام نیست

یک دو سه پیمانه زن، نعره ی مستانه زن
مست ابد می شوی، صحبت ایام نیست

حضرت@دوست
حضرت@دوست
آخرین بیت شب

آهوی چشمانت قرارم را گرفته
صبر تمام انتظارم را گرفته

مانند دزدی گوشه تاریک زندان
این چشم ها پای فرارم را گرفته

تا کی سکوتم را به اطرافم بکوبم
دیوار سهم اعتبارم را گرفته

یک آسمان پرواز بودم ، با نگاهی
از بالهایم اختیارم را گرفته

می خواستم عاشق بمانم شد شکنجه
دردی که حال روزگارم را گرفته

دیگر کسی جز تو مرا باور ندارد
از من خدا ایل و تبارم را گرفته

باید ببینم بی تو در دست غزلهام
پاییز روی نوبهارم را گرفته-

این بوسه های کاغذی آخر مرا کشت
یا عشق حکم سنگسارم را گرفته

صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو