یافتن پست: #آخر

aliaga
aliaga
یادش بخیر...


یه معلم دینی داشتیم، دیوانه بود...
میگفت :
دوازده امام رو نام ببر،
حالا از آخر به اول بگو،
حالا امامای فرد،
حالا زوجا،
حالا دوتا در میون!!!
میگفت : هیشکی نمیدونه شب اول قبر سوالا چجوری‌میاد، باید خودتونو آماده کنید!!
{-68-}{-59-}{-18-}{-18-}{-18-}

마흐디에
마흐디에
کی باور میکنه جنگجوی اژدها قسمت آخر جایگاهش رو تحویل بده و تبدیل به یه رهبر معنوی بشه؟

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
گوگول مداد میگیره دستش میکشه ب کاغذ:)) از بس ابجیش مشق نوش اخر اینم یاد گرف:اکلیلی

aliaga
aliaga
آدما بهم یاد دادن ڪہ رفیقتم میتونہ دشمنت باشہ
آدما بهم یاد دادن هیچڪس موندگار نیست
هیچڪس شبیہ حرفاش نیست
آدما بهم یاد دادن ڪہ خوب بودن راہ درست نیست.
آدما بهم یاد دادن بہ هیچڪس اعتماد نڪنم
بہ حرفاے قشنگ قشنگ هیچڪس بسندہ نڪنم
آدما بهم یاد دادن ڪہ در نهایت خودمم.
خودم تنها.
و در نهایت آدما بهم یاد دادن ڪہ
پشت اون نقاباے خوشگل و انسان نماشون
یہ هیولاے زشتہ ڪہ حتے نمیتونے فڪرشم بڪنے!

رها
رها
طوفان شدید :ترس:لرز

خانوم میم
خانوم میم
یکی این موزو از دست آقای هادی بگیره
نیس خیلی لاغره
هی هم موز می خوره😐

....
....
فردا ن پسون فردا هم ن پس اون یکی فردا هم نه پس پس اون یکی فردا میشعه شنبه:خخخ

رها
رها
امروز تا این لحظه روزِ بدون استفاده از مُسَکِن بود :هورا

Tasnim
Tasnim
ویروسی که گرفتم شبیه آنفولانزاس تا سرماخوردگی و کرونا
صدام طوری شده که موقع حرف زدن هم خجالت میکشم حرف بزنم هم گلوم اذیت میشه
بدن درد و لرز و کیپ شدن بینی هم افتصاحه

donya
donya 👩‍👧‍👦
پسرداییم از مکه زنگ زده میگه برو‌خونمون دبه شرابمو تکون بده خراب نشه
فک‌کنم خود خدا هم‌نمیدونه‌ اینو چیکار کنه

마흐디에
마흐디에
هعی
آخرین صبحیه که می‌خوابم و خوابم عبادته{-82-}
ناراحت شودم{-128-}

aliaga
aliaga
...
بَرای کَفشی که هَمیشه پایَت را میزَنَد فرقی نمی کنه تو راهِت رو دُرست رَفته باشی یا اِشتباه...!
هَر مَسیری را با او هَمقَدَم شَوی باز هَم دست آخر به تاوَل های پایَت می رسی!
آدَم ها هَم به کَفش ها بی شباهَت نیستَند...
کَفشی که هَمیشه پایَت را میزَنَد
آدمی که همیشه آزارَت می دَهد!
هیچ وَقت نَخواهَد فَهمید
تو چه دَردی را تَحَمل کَردی تا با او هَمقدم باشی..🍃🌼

Tasnim
Tasnim
سری قبل که اومدیم مشهد خیلی از رفتار خادمها خوشم اومد که توو جیبهاشون پر از شکلات بود و میدادن به بچه های زائر
این دفعه دیدم بچه های ما ناخوداگاه نسبت به خادمها طوری بودن که انتظار محبت و شکلات داشتن
از سری قبل دوس داشتم منم توو این قضیه شریک باشم
امشب رفتم شکلات خریدم و آوردم دم گیت که رد کنم...
نذاشتن
گفتن داخل نمیتونید ببرید
رفتم به انتظامات و خادمهای بیرون دادم اونها هم قبول کردن
جالب بود که انتظامات، یه کلاس فشرده چند دقیقه ای گذاشت برای خادم های بیرونی که حواستون باشه فقط به بچه ها شکلات بدید و ...
چیز دیگه ای که خریدم دوتا حباب ساز برای دخترا بود
خلاصه اینکه الان وسط صحن نشستیم و فاطمه زهرا خانوم با حباب سازش معرکه گرفته برای بچه های دیگه
ولی داره بهشون خوش میگذره

Tasnim
Tasnim
واقعا پدر بودن خیلی سخته
فک کن یه ماه بری سر کار جون بکنی، آخر سر همه ش بشه خرج خوراک و پوشاک بقیه و یه کم برای خودش

aliaga
aliaga
🌙 آخر ماه رمضان که میشود،
فقط یک حسـرت عجیب
دلـم را میسوزاند؛
کاش برای ظهور شمـا
بیشتر دعا می ڪردم...

♥️

صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو