یافتن پست: #حنانه_اکرامی

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
دوست داشتم ...
دختری می شدم ...
که اتاقی رو به خیابان داشت...
با پنجره ای که گاهی ...
بتواند از دور ...
به چشم های پریشانِ....
مرد مورد علاقه اش ...
که از سر دلتنگی ...
به سراغش آمده نگاه کند ...
و همه چیز را ..
همان جا ...
در چشمانش جا بگذارد..
اما ...
خدا زمان تولد ...
از هیچکس نمی پرسد ...
چه می خواهد ...
او مرا پسری آفرید ...
با عشقی یک طرفه ...
به دختری که اتاقش پنجره ای ندارد !
من ...
کسی را دوست دارم ...
که مرا دوست ندارد...




ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
دوستت نداشتن بهتر است شاید !
آن وقت ...
هیچ عطری تو را ...
به یادم نمی آورد...
و دیگر خاطره ی هیچ خیابانی ...
خفه ام نمیکند!
و چهار خانه ی پیراهن هیچ مردی ...
در خیابان دق ام نمی دهد !
دوستت نداشتن بهتر است شاید !
که جای خالی انگشتان بلند مردانه ات
میان گودی کمرم دهن کجی نمی کند
و سردی جای بوسه ای گرم
لبم را نمی لرزاند ...
راستش،دوستت نداشتن ...
کار سختی است ...
از من بر نمی آید ! :هعی



تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو