مارال
این میم مالکیت خیلی دلچسبه...
تا جایی که جناب سعدی هم تو قرن هفتم یه اشاره ای بهش کرده:
جان برافشانم اگر سعدی خویشم خوانی
سر این دارم اگر طالع آنم باشد...
مارال
تو در تار و پودم
ودر میان استخوان هایم،
از رگ گردنم،
در من و از خود من، نزدیکتری
وتا ابد میمانی..
مارال
ببینمت تو کجایی
که چهرهات باغیست
که از هزار پنجره نور میوزد هر صبح!
مارال
آدمی با بهانه های کوچک است
که زنده می ماند
عطری، پیراهنی، امید بازگشتی
دوباره دوستت دارم
شنیدنی، چیزی...
مارال
«و اگر امیدی در تو بمیرد
خدا امیدهای فراوان دیگر
درونت زنده میکند..»
مارال
اونجا که امیر حیدر پور میگه:
شبی از میانِ این همه درد اُمید می روید
مارال
دانی چه میرود به سر ما ز دست تو؟
و شب به خیر.