yahya
دوش در خواب لب نوش تو را بوسیدم
خواب ما به بود از عالم بیداری ما
yahya
رفتی و همچنان به خیال من اندری
گویی که در برابر چشمم مصوری
فکرم به منتهای جمالت نمیرسد
کز هر چه در خیال من آمد نکوتری
ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست
کز تو به دیگران نتوان برد داوری
گر چشم در سرت کنم از گریه باک نیست
زیرا که تو عزیزتر از چشم در سری
چندان که جهد بود دویدیم در طلب
کوشش چه سود چون نکند بخت یاوری
yahya
من نگرانی های زیادی در زندگی داشتم که هیچ وقت اتفاق نیوفتادند.
«مارک تواین»
yahya
بس در طلبت سعی نمودیم و نگفتی
کاین هیچ کسان در طلب ما چه کسانند
در طالع من نیست که نزدیک تو باشم
میگویمت از دور دعا گر برسانند