من در تو گم شدم
وقتی که عاشق تو به دستش قلم گرفت
دفتر پر از زبانه شد و رنگ غم گرفت
در آتش نبودن تو شعله ور شدم
گرچه زمانه عشق مرا دست کم گرفت
ابری شدم دوباره پس از تو عزیز من
باران چکید و زندگی ام بی تو نم گرفت
عشقت تمام سهم من از زنده بودن است
از من جدا شدی و پس از تو دلم گرفت
من در تو گم شدم که تو پیدا کنی مرا
ای سر زلف خوشت سلسله جنبان دل
دل به لبت دادهام جان تو و جان دل
بر رخ زیبای خود زلف مشوش ببین
تا بنماید تو را حال پریشان دل
دل چو گرفتار شد در شکن زلف تو
در عقبش کرد جان میل به زندان دل
فارغم از دیگران مهر تو ورزم که هست
مهر تو آرام جان درد تو درمان دل