یافتن پست: #art

حضرت@دوست
حضرت@دوست
. لعل گلرنگ تو را تا ساغر ومی بوسه زد .
.

. ساقی اندیشه ام پیمانه بوی گل گرفت .


حضرت@دوست
حضرت@دوست
عشق بارید و جنون گل کرد و افسون خیمه زد .
. تا به صحرای جنون تا به صحرای جنون افسانه بوی گل گرفت .


حضرت@دوست
حضرت@دوست
از شمیم شعر شور انگیز آتش عاشقان .
ساقی و ساغر می و میخانه بوی گل گرفت .


حضرت@دوست
حضرت@دوست

ما جان به غم عشق سپردیم ولیکن
جانا چه توان کرد دلت با دگرانست

حضرت@دوست
حضرت@دوست

تا سپاه خط سبزش بدر آید بقصاص
لب من بر لب چون خون سیاووشش باد

حضرت@دوست
حضرت@دوست
دل که خو کرده به اندوه فراغت همه عمر

با خیالت همه شب دست در آغوشش باد

حضرت@دوست
حضرت@دوست
صاحب دل

تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالی
وَ واصِلْنی اِذا شَوَّشْتَ حالی

حضرت@دوست
حضرت@دوست

فَما ذَا النَّوْمِ؟ قیلَ النَّوْمُ راحَه
وَ ما لِی النَّوْمُ فی طولِ اللَّیالی

حضرت@دوست
حضرت@دوست

لَقَدْ کَلَّفْتَ ما لَمْ اَقْوِ حَمْلاً
وَ ما لی حیلَةٌ غَیْرُ احْتِمالی

حضرت@دوست
حضرت@دوست

وَ لی فیکَ الاِرادَه فَوْقُ وَصْفٍ
وَ لَکِنْ لَمْ تُرِدْنی؛ مَا احتیالی؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست

چو سعدی خاک شد سودی ندارد
اگر خاک وی اندر دیده مالی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند

به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا

حضرت@دوست
حضرت@دوست
یا بر دل خسته چون زند تیر

بی دست و کمان و قبضه و شست

حضرت@دوست
حضرت@دوست
دارند به پای دل ازو بند

دارند به فرق سر ازو دست

حضرت@دوست
حضرت@دوست


حوری از کوفه به کوری ز عجم

دم همی داد و حریفی می‌جست

گفتم ای کور دم حور مخور

کو حریف تو به بوی زر توست

هان و هان تا ز خری دم نخوری

ور خوری این مثلش گوی نخست

که خری را به عروسی خواندند

خر بخندید و شد از قهقهه سست

گفت من رقص ندانم به سزا

مطربی نیز ندانم به درست

بهر حمالی خوانند مرا

کاب نیکو کشم و هیزم چست


صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو