یافتن پست: #873

حضرت@دوست
حضرت@دوست
اندرخم چوگانش زخمی ازلی خوردیم
وزخنجر ابرویش چون جان بدر بردیم


حضرت@دوست
حضرت@دوست
چشمان تو


کمترین کاری که چشمان تو با دل می کند
هرچه جادو بوده را یک باره باطل می کند

قدرتِ اعجازِ آن نازِ نگاه نافذت

در دل دیوانه ام تحصیلِ حاصل می کند

چشم تو پیغمبری با دین و آئینی بدیع
تا نگاهش میکنم لبخند نازل می کند

حس من این ست با چشم تو تنها زنده ام
این مرا گاه از خدایم نیز غافل می کند

آه،می ترسم بگویم دوستت دارم، ولی
بیت آخر را فقط این جمله کامل می کند


حضرت@دوست
حضرت@دوست
چشمان‌ات آیا مى‌دانند
که بسی انتظار کشیدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو