یافتن پست: #462

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ای قافله سالار کجائی که ببینی
دزدان همگی همره این قافله هستند

دردا در گنجینه به ما را بگشودند
اندوه، که بر دوست ره خانه ببستند

افسوس که کاشانه به دشمن بسپردند
آن قوم که بیگانه و بیگانه پرستند

افسوس همه سلسله داران بغنودند
وآن یکه سواران همه از پا بنشستند

ای قافله سالار کجائی که ببینی
دزدان همگی همره این قافله هستند

دردا در گنجینه به ما را بگشودند
اندوه، که بر دوست ره خانه ببستند


حضرت@دوست
حضرت@دوست
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم

ما با توایم و با تو نه‌ایم اینت بلعجب
در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم

نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب
نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم

از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم

ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کس
آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم

سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند
چندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم


هادی
هادی




صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو