یافتن پست: #قیصر

wolf
wolf
تو را چه بنامم
که از هر چه نام والاتری
تو را چه بخوانم
که از هر واژه اولاتری
تو چیستی؟!
تو کیستی؟!
عشقی٬نفسی٬آرامشی٬جانی
نوری٬ستاره ی آسمانی٬مهتابی
سلطانِ قلبی٬شمعِ شبِ تاری
دلیلِ حیاتی٬هوایِ نابی
هر چه هستی زنده بمانی ..
پایدار می خواهمت
چه دور
چه نزدیک
دلم برایت پر می گیرد ..
که شیرین ترین لذت دنیایی ...



wolf
wolf
ما گنهکاریم آری،

جُرم ما هم عاشقی است

آری اما آنکه آدم هست

و عاشق نیست، کیست؟

قیصر_امین_پور

wolf
wolf
نام تو را روزی تمام غارنشینان
بر سنگها نوشتند
و سنگها از آن روز جنگل شدند
امروز هم از کیمیای نام تو
این واژه های خام
در دستهای خسته ی من شعر می شوند
من در ادای نام تو دم می زنم
شعرم حرام باد اگر روزی تا بوده ام
جز با طنین نام تو شعری سروده ام



wolf
wolf
اگر،
حرف‌های دلم بی اگر بود ...
اگر،
فرصت چشم من بیشتر بود...
اگر،
می‌توانستم از خاک
یک دسته لبخند پرپر بچینم ...

تو را می‌توانستم ای دور
از دور ...
یک‌بار دیگر ببینم...



wolf
wolf
سالها رفت و هنوز
يک نفر نيست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها مي خواهي...
صبح تا نيمه ي شب منتظري...
همه جا مي نگري...
گاه با ماه سخن مي گويي،
گاه با رهگذران...
خبر گمشده اي مي جويي،
راستي گمشده ات کيست؟
کجاست؟



wolf
wolf
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت

حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت!



خوب می دانم که "تنهایی" مرا دق می دهد

عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت!



آنقدر می ترسم از بی رحمی پاییز که

ترس من را روز پایانی شهریور نداشت!



زندگی ظرف بلوری بود کنج خانه ام

ناگهان افتاد از چشمم، ولی مو برنداشت!



حال من، حال گل سرخی ست در چنگ مغول

هیچ کس حالی شبیه من به جز "قیصر" نداشت!



مریم آرام

LOEY♡
LOEY♡
مثل آن مرداب غمگینے ڪـہ نیلوفر نداشت
حال من بد بود اما هیچ ڪس باور نداشت !

خوب مے دانم ڪـہ " تنهایے " مرا دق مے دهد
عشق هم در چنتـہ اش چیزے از این بهتر نداشت !

آنقدر ترسیدم از بے رحمے پاییز ڪـہ
ترس من را روز پایانے شهریور نداشت !

زندگے ظرف بلورے بود ڪنج خانـہ ام
ناگهان افتاد از چشمم، ولے مو برنداشت !

حال من، حال گل سرخے ست در چنگ مغول
هیچ ڪس حالے شبیـہ من ... بـہ جز " قیصر " نداشت !

" مریم آرام "

wolf
wolf
@payam158

قسم به نم نم باران که دوستت دارم

به اشک های خیابان که دوستت دارم



قسم به سعدی و حافظ، به منزوی... قیصر

به شاعران پریشان که دوستت دارم



قسم به مجلس مادر، به کاسه ی شله زرد

به نذرهای فراوان که دوستت دارم



ورای فقه، ورای کلام، باور کن

ورای فلسفه... عرفان... که دوستت دارم



بجای این که بخواهم ... و یا ... ولش کن! نه!

عجیب نیست کماکان که دوستت دارم



قسم نمی خورم اما اگر قسم بخورم

به آیه آیه ی قرآن که دوستت دارم . . . !



رضا احسان پور

wolf
wolf
سلام حضرت زیبا! خدای دلبرها!
سلام حضرت خورشید ماه منظرها

سلام ساقی هشتم، میِ خراسانی
سلام جوشش پیمانه‌ها و ساغرها

«هزار وعده‌ی خوبان یکی وفا نکند»
دلم گرفته از این گرگ‌ها، برادرها

دلم هوای حرم کرده یا علی مددی
هوای ذکر پدرها و اشک مادرها

هوای دیدن فوّاره‌های گوهرشاد
زلال آینه‌ها و صفای مرمرها

صدای طبل و نقاره، اذان گلدسته
هوای عطر خوشِ یاس و مشک و عنبرها

نمی‌شود که مرا پیش خود نگه داری؟
کنار گنبد زردت، میان کفترها

برای وصف تو شعری که شعر باشد نیست
سروده‌اند به عشقت اگرچه قیصرها



رضا احسان‌پور

wolf
wolf
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را

می جویمت چنان که لب تشنه آب را



محو توام چنان که ستاره به چشم صبح

یا شبنم سپیده دمان آفتاب را



بی تابم آن چنان که درختان برای باد

یا کودکان خفته به گهواره تاب را



بایسته ای چنان که تپیدن برای دل

یاآن چنان که بال پریدن عقاب را



حتی اگر نباشی، می آفرینمت

چونان که التهاب بیابان سراب را



ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی

با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را



قیصرامین پور

wolf
wolf
گر چه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود

موج موج دل مـــن تشـــنه پیوســتن بــود



یک دم آرام ندیـدم دل خـود را همـه عمــر

بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود



خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما

خواستنها همه موقوف توانستن بود



کاش از روز ازل هیــچ نمی دانستـــم

که هبوط ابدم از پی دانستن بود



چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت

همه طول سفر یک چمدان بستن بود



قیصر امین پور

wolf
wolf
درکتاب چار فصل زندگی

صفحه ها پشت سر هم میروند

هریک از این صفحه ها ، یک لحظه اند

لحظه ها با شادی و غم میروند



آفتاب و ماه ، یک خط در میان

گاه پیدا ، گاه پنهان می شوند

شادی و غم نیز هریک لحظه ای

بر سر این سفره مهمان می شوند



گاه اوج خنده ی ما گریه است

گاه اوج گریه ی ما خنده است

گریه ، دل را آبیاری می کند

خنده یعنی اینکه دلها زنده است



زندگی ترکیب شادی با غم است

دوست میدارم من این پیوند را

گرچه میگویند شادی بهتر است

دوست دارم گریه با لبخند را



قیصر امین پور

wolf
wolf
دلم قلمرو جغرافیای ویرانی ست

هوای ناحیه‌ ی ما همیشه بارانی ست

دلم میان دو دریای سرخ مانده سیاه

همیشه برزخ دل تنگه ی پریشانی ست

مهار عقده ی آتشفشان خاموشم

گدازه‌ های دلم دردهای پنهانی ست

صفات بغض مرا فرصت بروز دهید

درون سینه ی من انفجار زندانی ست

تو فیض یک اقیانوس آب آرامی

سخاوتی، که دلم خواهشی بیابانی ست



قیصر امین پور

wolf
wolf
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟

شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟



پر می‌زند دلم به هوای غزل، ولی

گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟



گیرم به فال نیک بگیرم بهار را

چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟



تقویم چارفصل دلم را ورق زدم

آن برگ‌های سبزِ سرآغاز سال کو؟



رفتیم و پرسش دل ما بی‌جواب ماند

حال سؤال و حوصله‌‌ی قیل و قال کو؟



قیصرامین پور

wolf
wolf
ای «روزهای خوب» که در راهید!

ای جاده های گمشده در مه !

ای روزهای سخت ادامه !

از پشت لحظه ها به در آیید !



ای روز آفتابی !

ای مثل چشم های خدا آبی !

ای «روز آمدن»

ای مثل روز، آمدنت روشن !



این روزها که می گذرد، هر روز

در «انتظار آمدنت» هستم !



اما

با من بگو که آیا، من نیز

در روزگار آمدنت هستم؟



قیصر امین پور

صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو