سید ایلیا
عربى وارد مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم شد، با عجله تمام دو ركعت نماز گذاشت ، در هيچ ركنى شرايط و آداب مربوطه نكرد و در قرائت و حفظ مخارج و الفاظ و حروف و كلمات هيچ گونه دقّتى به عمل نياورد. به عبارت ديگر، نماز را با طماءنينه و سكون ، و وقار و خضوع و خشوع به جا نياورد. آنگاه براى دريافت مزد نمازى كه خوانده بود دستهايش را به آسمان برداشت و گفت : ((خدايا، اعلى علّيين ، بهشت را روزى من كن و قصرى زرّين و چهار حوريه به من عطا فرما.))
از قضا امام سجّاد (ع ) در آنجا حضور داشت و نماز خواندن شتابزده و در خواست اعرابى را از خداوند شنيد، پس خطاب به او فرمود: ((اى برادر عرب ، كابين و ازدواج بزرگى طلب مى كنى )).
يعنى نمازى كه تو با اين وصف گزارده اى ، شايستگى درخواست بهترين نعمتها و عالى ترين مكانها را از درگاه بارى تعالى ندارد.(1)
پی نوشت:
1-نماز از ديدگاه قرآن و حديث ، ص 154.
Ayda
حکایت روز اول بهار و مرد نابینا روز اول بهار مرد روشن دلی(نابینا)روی پله های ساختمانی نشسته بود اون کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود،روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید روزنامه نگار خلاقی از کنار او گذشت نگاهی ب او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود...او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد نابینا اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و چیز دیگری روی آن نوشت و تابلو را سرجایش گذاشت سپس آنجا را ترک کرد.عصر همان روز روزنامه نگار پس از برگشت از کار روزانه،متوجه شد ک کلاه مرد نابینا پر از سکه و اسکناس شده است.خوشحال شد،مرد از صدای قدم هایش اوراشناخت پرسید آیا شما صبح چیزی روی تابلوی من نوشته بودی؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص ومهمی نبود من فقط نوشته شما را ب شکل دیگری نوشتم پس لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.مرد کور هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد: امروز بهار است،ولی من نمیتوانم آنرا ببینم!!! بهترین ها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتا