بابا بزرگم فوت شد منم اونجا بودم فکر کردم خوبه اخه اروم نورانی چشماش بسته بود
وقتی بابام و داییم میت بلند کردن تا برا دفن ببرن همزمان زن ها شروع کردن شیون
من و دختر داییم هم شروع کردیم خندیدن😑
من گفتم الان بابا بزرگ از خواب میپره همه ضایع میشن 😝
زن دایی گوش جفتمون گرفت انداخت بیرون
پشت پنجره هم کلی خندیدیم 😑
من وقتی بچه بودم با دختر داریم کنار رودخونه بودیم
بعد میگفتیم هرکی دست ببره تو اب ببینه چه سنگه قشنگی میاد دستش
دختر داییم انجام داد یه سنگه قهوه ای اومد
نوبت من شد
دستمو بردم تو اب
شیشه تا عمق دستمو پاره کرد
چقد گریه کردم اخخخ یادش بخیر
با روسری دختر داییم دستمو بستن چقد اون گریه کرد واسه روسریش
دستم بدجور پاره شد
یادم نمیره هیچوقت
بابا بزرگم فوت شد منم اونجا بودم فکر کردم خوبه اخه اروم نورانی چشماش بسته بود
وقتی بابام و داییم میت بلند کردن تا برا دفن ببرن همزمان زن ها شروع کردن شیون
من و دختر داییم هم شروع کردیم خندیدن😑
من گفتم الان بابا بزرگ از خواب میپره همه ضایع میشن 😝
زن دایی گوش جفتمون گرفت انداخت بیرون
پشت پنجره هم کلی خندیدیم 😑
خدا بیامرزتش
من وقتی بچه بودم با دختر داریم کنار رودخونه بودیم
بعد میگفتیم هرکی دست ببره تو اب ببینه چه سنگه قشنگی میاد دستش
دختر داییم انجام داد یه سنگه قهوه ای اومد
نوبت من شد
دستمو بردم تو اب
شیشه تا عمق دستمو پاره کرد
چقد گریه کردم اخخخ یادش بخیر
با روسری دختر داییم دستمو بستن چقد اون گریه کرد واسه روسریش
دستم بدجور پاره شد
یادم نمیره هیچوقت
خخخخ قشنگ بود