یافتن پست: #عشرت

حضرت@دوست
حضرت@دوست

بوی عشرت در بهار، از لاله می‌آید که اوست
در دلش، سودای عشق و در سرش جام شراب

حضرت@دوست
حضرت@دوست

راهی دراز بود و شب عشرتی به پیش
نالید عقل و گفت کجا می روی کجا

حضرت@دوست
حضرت@دوست
به هر طریق که بگذشته بی تاسف نیست

به سوز و داغ دی و عشرت شبانهٔ خویش


حضرت@دوست
حضرت@دوست
نگاه یار ز پهلوی ناز می‌بالد
به قدرنشئه بلند است موج صهبا را

مخور فریب غنا از هوس‌گدازی یأس
مباد آب دهد مزرع تمنا را

ز جوش صافی دل‌، جسم‌، جان تواند شد
به سعی شیشه پری کرده‌اند خارا را

به غیر عکس ندانم دگر چه خواهی دید
اگر در آینه بینی جمال یکتا را

به ففر تکیه زدی بگذر از تملق خلق
به مرگ ریشه دواندی درازکن پا را

چه سان به عشرت واماندگان رسی بیدل
به چشم آبلهٔ پا ندیده‌ای ما را



حضرت@دوست
حضرت@دوست
اشک

هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد
که باشم من که بار خاطر یاری ز من باشد

گذاریدم همانجایی که میرم بر مداریدم
نمی‌خواهم که بر دوش کسی باری ز من باشد

حلالی خواستم از جمله یاران قاتل من کو
که خواهم عذر او گر گاهش آزاری ز من باشد

ز اشک ناامیدی برد مژگان آب و می‌ترسم
که ناگه بر سر راه کسی خاری ز من باشد

به کویش گر ندارم صوت عشرت غم مخور وحشی
مرا این بس که آنجا نالهٔ زاری ز من باشد


نسیم
نسیم
گلنار گلنار کجایی که از غمت ناله میکند عاشق وفادار
گلنار گلنار کجایی که بی تو شد دل اسیر غم دیده ام گهر بار

گلنار گلنار دمی اولین شب آشنایی و عشق ما به یاد آر

گلنار گلنار ، در آن شب تو بودی و عشق و عشرت و آرزوی بسیار

چه دیدی از من حبیبم گلنار که دادی آخر فریبم گلنار

نیابی ای کاش نصیب از گردون که شد ناکامی نصیبم گلنار

حضرت@دوست
حضرت@دوست
بده ساقی آن جام لبریز را
بده بادهٔ عشرت انگیز را


حضرت@دوست
حضرت@دوست
خبری خواهم از آن کوی که اعزازی هست
ز برون عرض نیازی ، ز درون نازی هست

گاه گاهی به دعا یک دو بساطی در باز
عشق این شیوه ضرور است، دغابازی هست

های هایی ز من بلبل عشرت بشنو
در مصیبت کده هم مرغ خوش آوازی هست

آتشین بال و پرم دود بر آرد ز قفس
گو ندانم که مرا رخصت پروازی هست

جهتی دید و هوایی خوش و پرواز گرفت
لیک مسکین چه خبر داشت که شهبازی هست

عرفی آن زلف سیاه است کمندی که مراست
مانده چین بر سر چین خم اندازی هست


Bahar
Bahar
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد

با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم

یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد

هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است

دردا که این معما شرح و بیان ندارد

سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن

ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد

چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت

بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد

ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز

مست است و در حق او کس این گمان ندارد

احوال گنج قارون کایام داد بر باد

در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد

گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان

کان شوخ سربریده بند زبان ندارد

کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ

زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد

حضرت@دوست
حضرت@دوست
فرصتِ عشرتیم و نعمتِ وصل
آنچه گویند مغتنم، ماییم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
طفل و عشرت‌نواییِ آغاز
پیر و کلفت بیانیِ انجام

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تابعِ عشرتِ تو شام و سحر
مدّتِ جلوه‌ات شهور و سنین

صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو