عطی
گرمآی دستآت روی گونم بهتَرین حسه جان جآنآنم
عطی
صدا می کنم تو را
این “جانی” که می گویی
جانم را می گیرد
نزن این حرف ها را
دل من جنبه ندارد
عطی
قدم زدن زیر باران … گرفتن دست های تو … این چیزی است که آرزوی آن را دارم
عطی
اذان شو دیگه مردم از تشنگی😒🥴
عطی
لاک پشت های کوچکی که تازه به دنیا آمده اند را دیده ای؟
بی اختیار به سمت دریا می روند
این گـونه دوستت دارم بی اختیار
عطی
برکهی چشمان من از شوق دیدار تو دریا میشود
شک ندارم با تو در کل جهان غوغا سراپا میشود
شال خود را باز کن، احوال ما آشفته است
چونکه پیچ و تاب موهایت درون باد زیبا میشود
عطی
گر مرا ترک کنی…
من زغمت می سوزم…
آسمان را به زمین…
جان خودت می دوزم…
گر مرا ترک کنی…
ترک نفس خواهم کرد…
بی وجود تو بدان…
خانه قفس خواهم کرد…
عطی
توی قلبم نوشتم
ورود ممنوع
حالا که وارد شدی
خروج ممنوع
عطی
گرمای مردادیِ تنِ تو
نفس هر کسی را میگیرد
و من چه عاشقانه
گرم میشوم ، میسوزم
و دوباره هر مرداد
عاشقت میشوم انگار ❤️
عطی
تو مثل باران هستی
بارانی از گل
بارانی از مهر
بارانی از لبخند
بارانی که به زندگی کویری من جان بخشید
عطی
اوج میگیرم
با یک دوستت دارمت
تا آنجایی که دست هیچ غمی
به دلم نمیرسد …!
عطی
یکی بود یکی نبود
مال قدیماس
الان همه باشن
تو نباشی …❤️انگار هیچ کس نیست
عطی
هوا خواه توام جانا و میدانم که میدانی
عطی
محتاجم، …❤️
محتاج یک فنجان چای
که پهلویش تو باشی
عطی
جلوه بخت تو دل میبرد از شاه و گدا
چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی