ali
برای جوانمردی و مروتی که در حق هر کس می کنی، امید هیچ پاداشی نداشته باش.
ali
از بسیاری چیزهای بزرگ میگذریم، ولی به ندرت، در امور جزئی، از خودگذشتگی میکنیم.
ali
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
ali
و این است تمام آنچه از تو باقی مانده
گرد و خاکی روی تمام وسایل
یک دفترچه خاطرات کهنه
و زنی که از سقف آویزان مانده
ali
دل نکن از من، گناه دارم
وفاداری را من به تو یاد دادم
نرو که خاطرات زیادی هست
که با تو در این کوچه ها دارم
ali
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است!
اکسیر من! نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیه غزلهای من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی تو را کنار خود احساس میکنم
اما چقدر دل خوشی خوابها کم است
خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است!
“محمد علی بهمنی “
ali
درد یعنی بزنی دست به انکار خودت
عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودت
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد
بگذاری برود… آه… به اصرار خودت
ali
مانند غریقی که پر از وحشت آب است
میگردم و دستم پی یک تکه طناب است
دلتنگی و تنهایی و اندوه و صبوری
این عاقبت تیره یک عاشق ناب است
“محسن نظری”
ali
رودی که می خشکد در او سودای طغیان نیست
دور از تو حتی گریه کردن کاری آسان نیست
خوارزم بعد از حمله چنگیز خان حتّی
اندازه من بعدِ دیدار تو ویران نیست
“اصغر عظیمی مهر”
ali
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچلههاست
ali
با گریه مادرت
شعلهور میشود
از آه پدرت
نفس میگیرد
این که میبینی آتش است
و با کسی شوخی ندارد
اما تو سر شوخی را باز کردهای
و میخواهی با همین دستهای کوچک
آب دریاها را
به اینجا بیاوری
نمیگویم شوخی نکن
اما قبل از رفتن
به من بگو
چطور تکه های تن ات را
از شعله ها پس بگیرم
“آرزو نوری”
عوضش 1 تا 3 هستم جغدا هم نیستن دیشب تا 3 23 تا کلیک داشتیم


+3 تا 9 صبح
12 تا 1 و 2 و نیم تا 5 و نیم هم نیستم
یع تنه ۱تا۳ نیچرخونی تبلیغات و
کلا۷ساعت اینجایی
زیاد اهل فضای مجازی نیستم