یافتن پست: #وهابی

هادی
هادی
امروز روز عیده و اینطور که معلومه همه یا مهمون دارن یا مهمون رفتن که ساینا خالیه :D چون کسی نیس مسابقه رو میذاریم بمونه فردا هفته وحدته دیگه هرروزش عیده :) عیدتونم مبارک
شرمنده به خاطر درسم وقت نکردم پوستر این هفته رو طراحی کنم و بذارم تو سایت برام دعا کنید :)

شهید مصطفی چمران
شهید مصطفی چمران
هشترود...

شهر ما هم میزبان شهدای مدافع حرم شد...
.
.
.
.
شهید جوان

اسماعیل کریمی

born78
born78
یک وهابی که شیعه شده درباره جرقه ی شیعه شدنش چنین می گوید :
من از طرف هیئت امر به معروف و نهی از منکر مدینه ، مامور شدم تا نگذارم کسی دست به ضریح پیامبر (ص) بزند و یا آن را ببوسد چون این کار را شرک به خدا می دانستم .

روزی یک جوان ایرانی که آثار خالکوبی بر روی بازویش بود و از قیافه و تیپش مشخص بود که مذهبی نیست ، تلاش می کرد تا به ضریح پیامبر (ص) برسد . نزدیک ضریح آمد ومی خواست ضریح را ببوسد مانعش شدم و با عصبانیت گفتم : بوسیدن ضریح حرام و شرک به خداست .

آن جوان رو به من کرد و با عصبانیت به فارسی گفت : مردک ! خودت که شب ها ، خسته و کوفته کنار زنت می خوابی و او را بوس می کنی اون کارت شرک به خدا نیست من که می خوام ضریح پیامبرم را ببوسم این کارم شرک به خداست ؟
از این حرفش خیلی جا خوردم و احساس شرمندگی کردم ولی به رویم نیاوردم . خیال کرد من فارسی نمی دانم و با عصبانیت برگشت .

شب که به منزل برگشتم این جریان را برای خانمم تعریف کردم .
ادامه در دیدگاه:

هادی
هادی
یک ﻭﻫﺎﺑﯽ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﻘﯿﻊ ﺑﻪ آقای قرائتی ﮔﻔﺖ:
ﭼﺮﺍ ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﺣﺴﻦ و حسین ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ؟!
در حالی که ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﺎﮎ شده اند!
آنگاه خودکاری را ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ زمین، ﻭ صدا زد: ﺍﯼ ﺣﺴﻦ! ﺍﯼ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ! ای ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ! آن قلم را به من بدهید!
بعد گفت: دیدی که پاسخ ندادند!
ﭘﺲ ﺍینها ﻣﺮﺩه اند و ﻫﯿﭻ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺭند!

آقای قرائتی خودکار را گرفت و دوباره انداخت ﺯﻣﯿﻦ و گفت:
ﯾﺎ الله! ﻗﻠﻢ ﺭا ﺑﻪ من ﺑﺪﻩ!
بعد رو به وهابی کرد و گفت: ﺩﯾﺪﯼ که ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺩ!
پس با منطق تو ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻣﺮﺩﻩ است!
مگر ﻫﺮ که ﺯﻧﺪﻩ است ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻮﮐﺮ ﺗﻮ ﺑﺎشد؟!


کپی آزاد همراه با صلوات جهت فرج آقا امام زمان (عج)


=))

سید ایلیا
سید ایلیا
یک ﻭﻫﺎﺑﯽ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﻘﯿﻊ ﺑﻪ آقای قرائتی ﮔﻔﺖ:
ﭼﺮﺍ ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﺣﺴﻦ و حسین ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ؟!
در حالی که ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﺎﮎ شده اند!
آنگاه خودکاری را ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ زمین، ﻭ صدا زد: ﺍﯼ ﺣﺴﻦ! ﺍﯼ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ! ای ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ! آن قلم را به من بدهید!
بعد گفت: دیدی که پاسخ ندادند!
ﭘﺲ ﺍینها ﻣﺮﺩه اند و ﻫﯿﭻ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺭند!
آقای قرائتی خودکار را گرفت و دوباره انداخت ﺯﻣﯿﻦ و گفت:
ﯾﺎ الله! ﻗﻠﻢ ﺭا ﺑﻪ من ﺑﺪﻩ!
بعد رو به وهابی کرد و گفت: ﺩﯾﺪﯼ که ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺩ!
پس با منطق تو ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻣﺮﺩﻩ است!
مگر ﻫﺮ که ﺯﻧﺪﻩ است ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻮﮐﺮ ﺗﻮ ﺑﺎشد؟!

صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو