wolf
ماندم...چرا میبینمت با این و آن بیچاره من !
بعد از تو من میمانم و جنگ روان بیچاره من!
تنها کلام نقش من تکرار افسوس است در
سریال اُف بر زندگی "این داستان"بیچاره من!
تقدیر مجذوبان تو چیزی جز این تفسیر نیست
بیچاره او بیچاره این بیچاره آن بیچاره من!
لبهایم از احساس دلتنگی ترک برداشتند
از بس که بوسیدم تو را هر ناگهان بیچاره من!
هم خنده ها هم گریه ها در اختیارم نیستند
فرقی ندارم هیچ با دیوانگان بیچاره من !
این روزها از چشمها میخوانم این ناگفته را
تغییر کردم از زمین تا آسمان بیچاره من !
مجتبی سپید
wolf
من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستم
تو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستم
با یادگاری از تبر، از سمت جنگل آمدی گفتم
چه آمد بر سرت؟ گفتی که مَحرم نیستم
مجذوب پروازم ولی، دستم به جایی بند نیست
حالا قضاوت کن خودت، من بیگناهم! نیستم
با یک تلنگر میشود، از هم فروپاشی مرا
نگذار سر بر شانهام، آنقدر محکم نیستم
خواندی غزلهای مرا، گفتی که خیلی عاشقم
اما نمیدانم خودم، هم عاشقم هم نیستم
نجمه زارع
سیده شهید حجّاری
معصیتها مثل آهن ربا و لقمه حرام مانند ذرّات آهن است، وقتی که انسان در وجودش لقمه حرام نباشد، میتواند از کنار معصیتها عبور کند و خود را نگه دارد، امّا وقتی که لقمة حرامی را خورد، از کنار معصیت که میگذرد، مجذوب آن میشود، این خاصیت درونی نان و لقمه حرام است.
آهن ربا، ذرّه آهن را هر کجا که باشد، به سمت خود میکشد. اگر یک مقدار پنبه را از کنار یک آهن ربا عبور دهید، آهن ربا کششی نسبت به پنبه ندارد، امّا اگر مقداری خرده آهن را درون پنبه قرار دهیم، در این حالت پنبه به سمت آهن ربا کشیده شده و جذب آن میشود.
در اینجا خود پنبه جذب نمیشود؛ بلکه برادههای آهنی که با خود آهن ربا هم جنس هستند، به سمت آن کشیده میشوند.
امّا لقمه صددرصد حلال که انسان کار صحیح درستی را انجام داده است و اجرت طیّب و صحیح و طاهری را در مقابل آن به انسان دادهاند؛ وقتی که این لقمه را انسان مصرف میکند، از کنار عبادات که میگذرد، عبادات او را جذب میکنند، از کنار امامزاده که میگذرد، به زیارت آن میل و گرایش پیدا میکند. میل و گرایش به مسجد، روضه و تربت شهدا پیدا میکند و این جزو خاصیت و ذات