یافتن پست: #دشوار

H.J
H.J
***ذکـــــرهـــــاي آرامــش دهنــــده***


براي هر ترسي « لا اله الا الله »

براي هر غم و اندوهي « ما شاء الله »

براي هر نعمتي « الحمد لله »

براي هر آسايشي « الشُـکر لله »

براي هر چيز شگفت آوري « سبحان الله »

براي هر گناهي « استغفر الله »

براي هر مصيبتي « انا لله و انا اليه راجعون »

براي هر سختي و دشواري « حسبي الله »

براي هر قضا و قدر « توکلت علي الله »

براي هر دشمني « اعتَصمتُ بالله »

براي هر طاعت و گناهي « لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم»

**

born78
born78
بسم الله الرحمن الرحیم
امام خامنه ای مدظله العالی:
من در اداره امور کشور حل مسائل برایم میشود و دیگر هیچ پیدا نمیشود
به دوستان و اعوان و انصار میگویم که آماده شوید به برویم ..
راه را پیش میگیریم ..

هادی
هادی
گلایـه دکتر شریـعتی از خـدا و جـواب سهراب سپـهری

دکتر شریعتی:
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.

خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!

خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه ی دیوار بگشایی
لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!

خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است …

و این هم جواب سهراب سپهری از زبان خدا

منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر

سید ایلیا
سید ایلیا
قطار می رود….

می روی…..

ایستگاه می رود…………

و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!
مثل کشیدن کبریت در باد
دیدنت است

من که به معجزه ی ایمان دارم
می کشم
آخرین دانه ی کبریتم را در باد

هر چه بــــــادا بــــــــــاد! : )

منتظر
منتظر
از فکــــر من بگـــذر خیـالت تخت باشد

"من" می تواند بی تو هم خوشبخت باشد

این من کــــه با هر ضربه ای از پا در آمد

تصمیم دارد بعد از این سر سخت باشد

تصمیم دارد با خودش با کم بسازد

تصمیم دارد هم بسوزد هم بسازد

هرچند دشوار است باید پابگیرم

تا انتقامم را از این دنیـــا بگیرم

من خسته ام دیوانه ام آزار کافی ست

راهی ندارم پیش رو دیوار کافی ست

جـــز دردها سهمم نبود از با تو بودن

لطفا برو دست از سرم بردار کافی ست

لج می کند جسمت بگوید زنده هستی

وقتــی برایم مرده ای انکار کافــی ست

با ساز دنیـــا گرچـــه مجبـــورم برقصم

حرفی ندارم چون برایم دار کافی ست

من خسته ام دیوانـه م دلگیـــرم از تو

خود را همین امروز پس میگیرم از تو

از فکـــر من بگــذر خیالت تخت باشد

"من" می تواند بی تو هم خوشبخت باشد

صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو