خندید و دستش را دور تنم حلقه کرد، امّا همانطور آرام، کنار هم نشستیم. بعد گفت: همیشه به یه رودخونه فکر میکنم که جریان آبش واقعاً سریعه و دو نفر که توی آب، سعی دارن همدیگه رو بچسبن، همدیگه رو سفت بگیرن، امّا عاقبت میبُرن. آب خیلی شدیده. باید تن به آب بدن و از هم جدا بشن. به نظرم وضعیت ما هم همینه.
✍🏽
#کازوئو_ایشی_گورو