یافتن پست: #تورنادو_

تنها شدم ای خار دگر یار ندارم
غم طعنه زند بر من و غمخوار ندارم...:‌)



اول مغربه
خدایا به دوستانم شعور بده تا قبل ازینکه قضاوتم کنن ازم درباره اون موضوع بپرسن🌷🍁🍂🍁
و به دشمنانم همه چیز بده تا هیچوقت به من احتیاج پیدا نکنن تا سمتم هم نیان 🌷🍂🍁🍂

🍃🌸آمین ، یا رب العالمین🌸🍃

مرغ سحر دیگر ننالید
شب هنگام
مرغ سحر را کشتند
به جرم عاشقی....




دوست سیگاریم گفت :
خیلی از آدمایِ سیگارى‌ منتظر اين جمله هستن...
به خاطر من نكش!

توی کلمه ، کلمه حرفاش درد خودمو میدیدم
سیگاری نیستم
اما تصحیح میکنم
خیلی از آدما منتظر شنیدن این جمله هستن...
به خاطر من مغرور نباش
به خاطر من ناراحت نباش
به خاطر من عصبی نباش
به خاطر من ....
نمیگن
چون این به خاطر من ها مسئولیت میاره
وقتی میگی بخاطر من عصبی نباش
مسئولیت داری خودت دلیل عصبانیتش نشی‌‌‌...
و الباقی....




قشنگ تره یا ؟؟!!

‏امروز داشتم به این فک میکردم ک فقط هم اینطوری نیست ک
ما کسیو از دست داده باشیم
دلم سوخت برای اونایی که ما رو از دست دادن
نه اینکه ما بی عیب باشیم‌
فقط ما انگار کسی رو از دست دادیم که مطمئن نبودیم دوسمون داره
ولی اونا کسایی رو که مطمئن بودن دوسشون دارن
به نظرم اونا بزرگترین بازنده هستن...



«یکم گنگ نوشتم معذرت»

میترسم یک روز آنقدر پیشرفت کنیم که خودمان از زندگی متنفـر شویم! مثلا فکر کن مینویسی دوستت دارم و مینویسد من بیشتر.. بعد تلفنِ همراه خیلی هوشمند و دلسـوزت میگوید: دروغ بود باور نکن همین الان به فلانی هم همین را گفت! زنگ میزنی رد تماس میزند و مینویسد سر کلاس هستم و یا هرچیزِ معقولِ دیگری که رد تماس را روا بداند ..بعد همان خیلی هوشمند میگوید پیشِ فلانی ست باور نکن ..
یا همین آنلاین ها و تایپینگ ها! فکر کن بنویسد در حال گفت و گو با فلانی .. نمیدانم .. از این حرص درار ها ..!
حسِ خوبی نیست ..
اگر به این قسمت از زندگی رسیدیم
بگو دست نگه دارند ...
از آنجا به بعد دیگر دردِ بی درمان میشود!
بلا به دور ...



خواستم لب بگشایم که بیا راه بیا
لیک افسوس گشودم رگ خود را با ناز...

...

خواستم دیده بُرم از رخ زیبا و مریض
لیک افسوس که این تیغ رگم را بُرّید...




از سقف اتاقم سقوط خواهم کرد
طناب را سفت بسته ام
نمیگذارد زمین بخورم
اما آه طناب برای گردنم است
روزگاری بغض...
حالا طناب خفه ام میکند
تفاوت چیست....





عاقبت عاشقی پروانه و شمع چیزی بجز یک شعله ممتد نیست....


یا پروانه در سوگ شمع تمام شده..
یا شمع در ماتم پروانه سوخته....(:




رفتی و رفتنت را به چشم خودم دیدم
این خاطره غم انگیز ترین مرگ تکراری من بود...




حال دلم بده(:


بدون تو دیوار خاطرات هر لحظه بیشتر به سمتم می آیند
بانوی باغ گلهای مریم...
آیا صدای استخوان های در حال شکستنم را نمیشنوی
در نبودت همه روز ها غروب جمعه آخر پاییز است...
همانقدر سرد...
همانقدر بی روح...
همانقدر مرگ آور...



در آینه مردی دارد بغض می کند
بیایید بغلش کنید
پشتش را بمالید
به او بگویید همه چیز درست
می شود
دلش می خواهد کمی دروغ بشنود
آینه را پایین تر نصب کنید
گمانم دیگر به زانو در آمده
.
.
.
._

لبخندت راز هزار و یک شب شهرزاد را در خود پنهان کرده بود...

اما من چون جوانکی بودم که مغزم را برای مار های روی دوشت دراوردی...





صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو