یافتن پست: #امید_شهبازی

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
خیلی وقت بود بلاتکلیفی رو انقد بد تجربه نکرده بودم.
شاید آخرین بارهمون شیش هفت سال پیش بود.
دوره ای که شب میخوابیدیم و صبح بلند میشدیم تا هزارتومنی ته جیبمون شده صد تومن. دوره ای که خیلی سخت گذشت ولی بالاخره باهاش کنار اومدیم و دلار نهصد تومنی رو بوسیدیم گذاشتیم کنار و با دلار سه هزار و خورده ی تومنی زندگی کردیم و این شد نقطه ی آرامش.
"آرامشی از نوع اجباری"
ولی این روزا متاسفانه به بدترین شکل ممکن دوباره داریم عذاب میکشیم.روزایی که درآمدامون داره کم میشه و خرج زندگیمون سر به فلاکت میزاره.
با ریال درامد میکنیم و با دلار زندگی.
نزدیک مهر شده ولی دلامون پره بی مهری.
بچه هامون کیف و کفش و لوازم التحریر میخان ولی ته جیبامون خالی خالی.این روزا بیشتر از هر روزی شرمنده ایم. شرمنده خونواده هامون. شرمنده پیش خدامون.
بین بودن و نبودن موندیم.
شب که میخابیم فقط دعا میکنیم اگه شرایط همینه اصن روز نشه.ولی میشه و هر روز عین برج زهرماریم.
تو این شرایط که هیچ خبری از بهبودی و امید نیس تنها امیدمون اینه که فردا صبح تیتر اول روزنانه ها دوباره این نباشه : " و بازهم گُر گرفتن قیمت دلار و طلا":(

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو