Zeinab
یه نفر که تازه وارد ۳۰ سالگی شده بود ، توی همه چیز سعی داشت بمن بفهمونه که بچم و هیچی نمی فهمم ووو … و تو خیلی از صحبت ها حرف آخرش این بود که « من تازه تو ۳۰ سالگی میشه گف دارم می فهمم زندگی ینی چی، تو ک ۲۰ سالته جای خود داری».
این که بمن چی میگف اصلا مهم نیس ، اما این دیدگاه خیلی مسخرس ک فک کنیم چون ی نفر از ما کوچیک تره و تجربیاتش احتمالا کمتره ، شاید متوجه خیلی چیزا نباشه .
اگه امروز ۳۰ سالمونه ، ۴۰ سالمونه یا هرچی
یه روزی هم تو اون سن ۲۰ سالگیه بودیم!
تو اون سن یه چیزایی برامون مهم بوده ، یع سری دغدغه ها داشتیم ، یه سری چیزا برامون روشن شده و متوجهشون شدیم ، یه سری تجربه ها داشتیم و الی ماشاالله ….
و صرفا بقیه آدما قرار نیس مثل تو باشن که تو اگع تو یه سنی یه چیزیو فهمیدی ، برای اونام صرفا همینطور باشه …!
Zeinab
خانواده ای رو تصور کنین که چنتا بچه دارن ، و یکی ازونا دچار بیماری خاصی هست.
پدر و مادر به اون بچه توجه بیشتر و ویژه ای دارن که در معرض آسیب های دیگه ای قرار نگیره و ازش مراقبت میکنن. و این در صورتیه که مابقی بچه ها سالم هستن کاملا.
آیا این توجه بیش از اندازه به اون یه دونه بچه و غافل شدن از بقیشون ، کار درستیه از نظر شما ؟
آدم رو میبره ب گذشته ها
من هر وخ تو ساعت میام ساینا مستقیم میرم ب اکانت دوستای قدیمیم
اره دقیقا
سکوت عجیبیه… منم سر میزنم گاهی
و باورم نمیشه ی زمانی ی سری افرادی بودن ووو
اون روز یادع “فقط خدا” افتادم. آخرین باری که اینجا بود فک میکنم پسرش بدنیا اومده بود …
فاطمه رو از قبل ازدواجش میشناختم
خدا حفظشون کنه
ی چیزی تو مایه های سمانه
آره آره دقیقا