پسرم از روی پله ها افتاد.دستش شکست.بیشتر از من عبدالحسین هول کرد.بچه را که داشت به شدت گریه می کرد،بغل گرفت.
از خانه دوید بیرون.چادر سرم کردم و دنبالش رفتم.ماتم برد وقتی دیدم دارد می رود طرف خیابان.
تا من رسیدم به اش،یک تاکسی گرفت.درآن لحظه ها،ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود.
(شهید برونسی)
۵ موافق
1394/10/02 - 18:06 در
پلاک سرخ