هیچ نگاهی،

هیچ نگاهی نتوانست جای نگاه تو را برایم پر کند. آن نگاه، با عشقی ژرف و بیپایان، ذهن و دلم را تسخیر کرده بود. هر بار که به چشمانت مینگریستم، دنیا به رنگی زیبا و متفاوت در میآمد. نگاه تو، چون ستارهای در شب تاریک، راه را برایم روشن میکرد. در میان زحمات روزمره و اندوههای زندگی، فقط یک یادآوری از آن نگاه کافی بود تا دوباره احساس زندگی کنم. هیچ نگاهی، حتی زیباترین و عمیقترینها، نتوانستهاند آن حس را در من بیدار کنند. تو تنها کسی هستی که با دیدن تو، میتوانم تمام جهان را در چشمانت بیابم.