#چالش 1401/09/06
یادمه زمان سربازیم ی سر رسید داشتم توش پر بود از دلنوشته ومطالب و اشعارو...ودرآخر تلفن وشهر سکونت و امضاء خاص شون
از تک تک شما عزیزانم خواهش میکنم حتما وحتما دراین پست
بجز شماره تماس هرکدومتون ی یادگاری برام بنویسید
لطفا...
باتشکر از همگی تون
مدیریت فضای زیرآبی و چالش
13 امتیاز + /
1 امتیاز - 1401/09/06 - 07:48
@eghlima
@shami
@Mahdiim
@minoo66
@B_DEL
@Nim_sad
@sarzaminman101
@-maryam-
@hadi
@EDRIS
@WeT
@Hana_gh
@Gelare
@DELSA
@hadi
@aliaga
@shahin
@zahram12
@dearyourselfd
@hasan1295
@KohneSavar
@Fahim
@zahram12
@wolf
@_hedieh_
@Z110
@Zahra_313
@amirali-62
@Ashkan_69
@Jonz_00
@Bagheri63
@donyaa
@Ostad
@i3ahar_sanjab
@Behnaz_70
@zahram
@shaparak
@C_seyyed
@najva
@Nashenasghabli
@sara-a
@delaram2
@bose
@fatima
@naeem-j
@Tala
@Mohsen33
@negin
@seemorgh
@maryam_ma
@elham
ممنون از لطفتون
قربونت
همچنین
حالت چطوره؟بهتری؟
عجبببزززرز 1401/09/6 - 10:51
چقدراین تکه از شعر فریدون مشیری زیباست گفتم واسه یادگاری اینجا بنویسم
(صافى آب مرا ياد تو انداخت ،
رفيق!
تو دلت سبز ،
لبت سرخ ،
چراغت روشن!
چرخ روزيت هميشه چرخان!
نفست داغ ،
تنت گرم ،
دعايت با من!
روزهايت پى هم خوش باشد)
روزتون بخیر دوستان
ممنون از کلیک های این روزهاتون
کلیک امروز تبلیغات هم فراموش نشه با تشکر از همگی شما
تمام نکاتی ک تو پست نوشتم رو بنویس
خلاصه بگم یزدیم
امضایی هم که میتونم پای نوشتم بندازم اینه که بگم
این نیز بگذرد
لطف کردی داداش
آدما میان که برن 🚶🏻♀️🙂
این رااصلانمیدانم...فقط میدانم بایدبنویسم
خسته ام اصلانوشتن باشد برای بعد آخر میدانی؟!
هیچ نوشته ای به ذهنم نمی آیدکه برایت بنویسم...
قلم رالای دفترمیگذاردحوصله اش دیگر به سرمی رود
اتاقش راترک می کندآرام آرام به سمت پنجره می رود
خیره به رهگذارن می شود به فکری عمیق فرومی رود
به جایی که نبایدهرگزبرودرفته بودبه گذشته اش می رود
زمزمه هاو نجواها بلندترمی شودگریه می کند
به خودمی آیدبرمی گرددبه اتاق شروع می کند
می نویسد ومی نویسدتازه میخواهد شروع کند
نیشخندی تلخ می زندمی نویسدومچاله می کند
آخ آخ که آخر دیر وقت شد همه جا تاریک شد
من برایت چیزی هنوزننوشته ام غروب شد
گفتی مشق عشق برایم بنویسید همه نوشتند
غرق گذشته بودم برای نوشتن گمانم دیر شد
نوشتن فایده ای نداردمرا ببخشیدگمانم دیر شد
خیلی دیر شد....گاهی برای نوشتن دیر می شود...
1401/09/06
👑♥
امضای من برای فقط خدا
همیشه عشق باشه همیشه برکت براتون
👑♥
همچنین برا شما
دنیای من جا میشود
عاشق دنیای خویشم
لحظه ی خندیدنت
بچه دروازه ماکوی خوی دروازه اوشاغی
امضا :امضای خدا پای آرزوهایتان داداشی
ارادتمندت سجادخان
که یک نفر غرق خوشبختی است
و یک نفر غرق در مشکلات
دیگری در دل خاک است
و نفر دیگری در دل شب
تا چشمی باز کنیم عمرمان گذشته
و باید رهسپار دنیایی دیگر شویم.
امیدوارم دفتر زندگی شما پر از خوشی باشه
امضا
Donya from tabriz
امیدوارم همیشه درکنار خانواده محترمتون ب شادی و سلامتی زندگی کنین
اینم تقدیم ب خواهر گلم
واژه ی انسانیت برازنده شونه
کسایی هستند که میدونن ممکنه محبت شون
هیچ وقت جواب داده نشه ولی بازم
محبت میکنند...
خیلی آقایی خان عامو... والله من چاکرتم اگه اون صدتومنو بهم ببخشی ..خخخخخ
شاد و پیروز باشی
خنده ات از ته دل
گریه ات از سرشوق
و امضای خدا پای تمام ارزوهایت.
سارا از شهر زیبای بهارنارنج ساری
تقدیم ب سارا باجی 1401/09/7 - 10:39
پیوی میگم... 1401/09/7 - 10:39
اونوقت کم میارم برای یادگاری های قشنگم از شامی و بهناز و الی و فاطمه و دنیا و استاد و پدرام
شهر:من دلم می خواد جایی باشم که زیر پونز نقشه ی رو دیوار ادمای بدجنس و زرنگ مخفی باشه
امضا: 3T
ممنون شاهین جان
که خاطره ها هیچ وقت نمی میرن
شازده کوچولو : دیگه مهم نیست !
روباه : “مهمترین خاطره ها همونایى هستن که میگیم دیگه مهم نیست.”
گفتم: “بالاخره که فراموشش میکنی. اینجوری نمی مونه”
نفس عمیقی کشید و گفت:
“یادِ بعضی آدما هیچوقت تمومی نداره؛
با اینکه نیستن، با اینکه رفتن، ولی هیچ وقت خاطره شون تموم نمیشه”
گفتم: ولی همین که نیستش، کم کم همه چی تموم میشه.
گفت: بودنِ بعضی از آدما، تازه از نبودنشون شروع میشه.
7/9/1401 شایلی پایتخت بهارنارنج
انشاالله صد سال کنار خانواده محترمتون با شادی و سلامتی زندگی کنین
انشاالله عروسیتون