من همیشه از رفتن آدمها دلگیر میشدم، راستش را بخواهی، هنوز هم دلگیر میشوم. مدتها طول کشید تا بفهمم چرا؟ چرا رفتن اینقدر دلگیر است؛ مگر قرار بوده هرکسی میآید، تا آخرش بماند؟ خیلی بعید است! هرکسی برای دلتنگیهایش دلیلی دارد، اما من فهمیدم که وقتی کسی میرود، تکهای از وجود مرا میبَرد و درواقع این دلتنگی برای رفتنِ او نیست، برای از دستدادنِ بخشی از وجود خودم است! خودم همیشه خواسته بودم که آدمها بخشی از وجودم باشند؛ خودم همچنان میخواهم که بخشی از وجودم را در آدمها جا بگذارم، تا بلکه یک روزی عاقبت این تکهها به هم وصل شوند و دنیایی جدید بسازند. رویایی از تصویر ملکوت؛ به رنگِ فیروزه، در قامت ساختمانهای اصیل و به یاد ماندنی. راستش را بخواهی، همهی آنهایی که رفتهاند برمیگردند، اما شاید روزی که دیگر منتظرشان نیستم...
#بعدالتحریر : پرسیدم که خدا چیست یا کیست؟ پاسخ آمد: خودت به وقت تنهایی...
#امیرمسعود_ضرابی
چ زیباه
متناش واقعا فوق العادست هر بار پست میذاره با اشتیاق میخونم انگار یه نفر از عمق وجودم روحم رو لمس کرده و این متنا رو نوشته...خیلی هوادارشم
اره قشنگن