همینجوری
از بچگی با جنسیتم مشکل داشتم
در عین تمام ظرافت های دخترانه
میخواستم قوی ترین مرد باشم
دختر لوس ننری که از امپول و خون حالش بهم میخورد
با اون قد ریزه میزه عروسکی
گریه هاش پنهانی بود
یه بار چیزی میخواست نمیشد دوبارش نمی کرد
شاید 7 هشت سالش نبود اما ادای مردای 45 ساله و بابا رو خوب در میاورد
گذشت
گذشت
همون دختر عاطفی وابسته
از اون دخترایی که یه روز باباش مامانش نبینه کن فیکون می کنه
همون که به خاطر دور نشدن از خونه
مدرسه نمونه دولتی خوابگاه رو رد کرد
تا به خودش اومد دید
به جای دید زدن ویترین های لباس و جواهرات
پاتوقش شده املاکی ها بیمارستان داروخانه بانک
و چقد دلم دختر بودن میخواهد
دلهره های زنانه
سوختن غذا
دکور خونه
حساسیت رو لباس ها
سریال دیدن
خونه تکونی های فصلی
و ....
شکرت
خدا
هقت اسمون و زمینت
ای صاحب خونه امن
خونه ای نیست؟
من غلط کردم کودکی تو چرا قبول کردی
1 امتیاز + /
0 امتیاز - 1401/04/05 - 21:49