بعد مدت ها نگاه توی آیینه انداختم و ترسیدم از چیزی که دیدم
چقدر من عوض شده بودم
چقدر من تغییر کرده بودم
چقدر من ترسناک شدم
چقدر نگاهم عوض شده بود
اون نگاه یه هیولا بود که داشت با نفرت توی آیینه نگاه میکرد
اون نگاه یه شیطان کینه ای بود که میخواست خون همه انسانها رو بریزه
حس میکنم دیگه آدم نیستم
حس میکنم تبدیل به یه حیوون وحشی شدم که همیشه تنها شکار میکنه و پرسه میزنه توی جنگل
دیگه اون دلسوز لعنتی نیستم
دیگه هرکی بهم حمله کنه جوری نابودش میکنم که انگار نه انگار از قبل وجود داشته...
۴ موافق
1401/02/08 - 08:28
این عمیق بود
آشِنا بود
....
هوم