شدم مثل آفتاب پرست
هر لحظه دارم رنگ عوض می کنم
یه لحظه انقدر وجودم پر از امیده که حس می کنم می تونم دنیا رو عوض کنم
یه ذوق بچه گانه میدوه تو تک تک سلول هامو جوری از خود بی خود میشم که احساس می کنم هیچ
چیز و هیچکس نمیتونه جلوی موفقیت هامو بگیره
کلی نقشه واسه آینده می کشم و فقط باید دونه دونه برنامه هامو عملی کنم!!
اما لحظه ی بعد ...
لحظه ی بعد مثل اینکه آخرین بازمانده های یه لشکر شکست خورده تو وجودم نفس میکشه
لشکری که نفس هاشون همراه با درد و خستگی و نا امیدی!!
اینجاست که حتی تو زنده بودنم هم شک می کنم.
اوم
سلام آفتاب پرست
:/
سلام عنتر برقی