حسابرس مالی

مشخصات

موارد دیگر
یاسر
110 پست

دنبال‌کنندگان

(12 کاربر)

برچسب ‌های شخصی

بازدیدکننده

برچسب ‌های کاربردی

08eeee303e29d066f0d8ca88aff0fa22.jpg 8f2fcc4a65f9498b15338d1d84e66d46.jpg b049549da5d224c4e19aefd836efe707.jpg af8901d6dc2cfec08efd12e1233553f1.jpg
یاسر
یاسر
.

یاسر
یاسر
.

یاسر
یاسر
.

یاسر
یاسر
خوشا کسی کـه ز عشقش
دمی رهایی نیست...


یاسر
یاسر
راهزنی که
خواب از
چشمان من ربوده
خیال تو است


یاسر
یاسر
حکایت راحت ترین راه بهلول برای کوه نوردی

شخص تنبلی نزد بهلول آمده و پرسید :

میخواهم از کوهی بلند بالا روم می توانی نزدیکترین را ه رابه من نشان دهی؟

بهلول جواب داد: نزدیکترین و آسانترین راه : نرفتن بالای کوه است
حکایت زندگی از نگاه بهلول

شخصی از بهلول پرسید:

می‌توانی بگویی زندگی آدمیان مانند چیست ؟

بهلول جواب داد : زندگی مردم مانند نردبان دو طرفه است که از یک طرفش سن انها بالا میرود و از طرف دیگر زندگی آن ها پائین می‌آید

یاسر
یاسر
چه انتظار

یاسر
یاسر
راست می گفتند
همیشه زودتر از آن که بیندیشی اتفاق می افتد
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
زمانی که از دست می رفت
و پاهای خسته ام توان دویدن نداشت
چشم می گشودم همه رفته بودند
مثل "بامدادی" که گذشت
و دیر فهمیدم که دیگر شب است
" بامداد" رفت
رفت تا تنهایی ماه را حس کنی
شکیبایی درخت را
و استواری کوه را
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
به حس لهجه "بامداد "و شور شکفتن عشق
در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت

"من درد مشترکم "مرا فریاد کن.

فریدون مشیری

یاسر
یاسر
راست می گفتند
همیشه زودتر از آن که بیندیشی اتفاق می افتد
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
زمانی که از دست می رفت
و پاهای خسته ام توان دویدن نداشت
چشم می گشودم همه رفته بودند
مثل "بامدادی" که گذشت
و دیر فهمیدم که دیگر شب است
" بامداد" رفت
رفت تا تنهایی ماه را حس کنی
شکیبایی درخت را
و استواری کوه را
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
به حس لهجه "بامداد "و شور شکفتن عشق
در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت

"من درد مشترکم "مرا فریاد کن.

فریدون مشیری

یاسر
یاسر
"درد بی درمان"

درد بی درمان شنیدی؟
حال من یعنی همین!
بی تو بودن،
درد دارد!
می زند من را زمین

می زند بی تو مرا،
این خاطراتت روز و شب
درد پیگیر من است،
صعب العلاج یعنی همین!

"فریدون مشیری"

یاسر
یاسر
خدایاآنقدرمرغ وگوشت گران شده ماخجالت میکشیم امسال ماه رمضان بیاییم مهمانى تو

خودمون صبحانه ونهار یه چیزی درست میکنیم میخوریم دستت درد نکنه دیگه مزاحم شما نمیشیم

یاسر
یاسر
نشسته ام به در نگاه می کنم،دریچه آه می کشد...
تو از کدام راه می رسی؟!
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام در این امید پیر شد،نیامدی و دیر شد...

یاسر
یاسر
جوانی می گوید: با پدرم بحث کردم و صداها بالا رفت.
از هم جداشدیم.
شب به تخت خوابم رفتم.
به خدا قسم اندوه قلب و عقلم را فرا گرفته بود...
مثل همیشه سرم را روی بالش گذاشتم. چون هر وقت غم ها زیاد می شوند با خواب از آنها می گریزم...

روز بعد از دانشگاه بیرون آمدم و موبایلم را جلو در دانشگاه در آوردم و پیامی برای پدرم نوشتم تا به این وسیله از او دلجویی کنم.

در آن نوشتم:
شنیدم که کف پای انسان از پشت آن نرمتر و لطیف تر است.
آیا پای شما به من اجازه می دهد که با لبم از درستی این ادعا مطمئن شوم؟

به خانه رسیدم و در را باز کردم. دیدم پدرم در سالن منتظر من هست و چشمانش اشکبار هست...

پدرم گفت: اجازه نمی دهم که پایم را ببوسی ‼
ولی این ادعا درست است و من شخصا بارها آن را انجام داده‌ام.
وقتی کوچک بودی کف و پشت پای تو را می بوسیدم.

اشک از چشمانم سرازیر شد...

یک روز پدرتان از این دنیا می رود ... قبل از این که او را از دست دهید به او نزدیک شوید...
اگر هم از دنیا رفته است یادش را گرامی دارید
و بر او رحمت و درود بفرستید.

یاسر
یاسر
پدر گفت: " دوست داشتن كه عیب نیست باباجان. دوست داشتن دل آدم را روشن می‌كند. اما كینه و نفرت دل آدم را سیاه می‌كند. اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم كه شدی آماده‌ی دوست داشتن چیزهای خوب و زیبای این دنیا هستی. دل آدم عین یك باغچه پر از غنچه است. اگر با محبت غنچه‌ها را آب دادی باز می‌شوند، اگر نفرت ورزیدی غنچه‌ها پلاسیده می‌شوند. آدم باید بداند كه نفرت و كینه برای خوبی و زیبایی نیست، برای زشتی و بی شرفی و بی‌انصافی است. این جور نفرت علامت عشق به شرف و حق است."



یاسر
یاسر
‌عاشقانه
بسیار خواندنی از زن جوانی ڪه
حدود پیش
شوهرش جهت تحصیل
به خارج رفت.

این نامه اڪنون در "ڪتابخانه وزیرے " نگهدارے می شود:

بسم المعطّرٌ الحبیب

تصدقت گردم،
دردت به جانم،
من ڪه مُردم وُ زنده شدم تا ڪاغذتان برسد، این فراقِ لا ڪردار هم مصیبتی شده، زن جماعت را ڪارِ خانه وُ طبخ وُ رُفت و روب وُ وردار و بگذار نڪُشد، همین، بی‌همدمی و فراق می‌ڪُشد.

مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید، در دلمان انار پاره شد.

پرے‌دُخت تو را بمیرد ڪه
مَردش اسیر امنیه‌ چی‌ها بوده و او بی‌خبر، در اتاق شانهٔ نقره به زلف می‌ڪشیده..!!!

حیّ لایموت به سر شاهد است ڪه حال و احوال دل ما هم ڪم از غرفهٔ حبس شما نبوده است.

اوضاع مملکت خوب نیست؛

ڪوچه به ڪوچه مشروطه‌ چی چنان نارنج‌ هایی چروڪ و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آویزانند وُ جواب آزادے خواهی، داغ و درفش است وُ تبعید و چوب و فلڪ..!!!

دلمان این روزها به همین شیشهٔ عطری خوش است ڪه از فرنگ مرسول داشته‌ایدُ

شب به شب بر گیس می‌مالیم...!!!

سَیّد محمود جان،

مادیان یاغی و طغیان‌گرے شده‌ام ڪه نه شلاق و توپ و تشر آقاجانمان راممان می‌ڪن

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو