خستگیجات
گروه عمومی · 7 کاربر · 540 پستارسالهای خستگیجات
همهی پستها
نمایش:
ترنم بانو♥️
دشمن آدمم اینقد یه هویی بد نمیشه....
چه بباره چه نباره آسمون همیشه بارونه...
تکیه گاه بودن حسه خوبی به آدم میده یجور حس قدرت...ولی مگه میشه یه آدم همیشه حالش خوب باشه؟ چجوری میشه که عادت میکنی به تکیه گاه بودن لعنتی...حالت بده باید گریه کنی اونوقت حال بقیه رو میذاری تو اولویت که خوبشون کنی این نباید طبیعی باشه ..باید بتونی گریه کنی و ازش نترسی با خودت رو راست باش بچه...
تو ام نیاز به حمایت داری وقتی سرت کاملا شلوغ بوده و فشار عصبی زیاد شده ولی نه انگار بدنت عادت کرده که بخندی ...یه بارم که یکی پیدا میشه که بتونی کنارش گریه کنی...اونقدر حالت بده که حالشو بد کردی...
باید بجنگم؟باید بلند،شم با خودم تو آینه تکرار کنم من مرد روزای سختم؟؟
جواب خودمو میدم...
بلند شو دختر...باید مرد باشی...
چه بباره چه نباره آسمون همیشه بارونه...
تکیه گاه بودن حسه خوبی به آدم میده یجور حس قدرت...ولی مگه میشه یه آدم همیشه حالش خوب باشه؟ چجوری میشه که عادت میکنی به تکیه گاه بودن لعنتی...حالت بده باید گریه کنی اونوقت حال بقیه رو میذاری تو اولویت که خوبشون کنی این نباید طبیعی باشه ..باید بتونی گریه کنی و ازش نترسی با خودت رو راست باش بچه...
تو ام نیاز به حمایت داری وقتی سرت کاملا شلوغ بوده و فشار عصبی زیاد شده ولی نه انگار بدنت عادت کرده که بخندی ...یه بارم که یکی پیدا میشه که بتونی کنارش گریه کنی...اونقدر حالت بده که حالشو بد کردی...
باید بجنگم؟باید بلند،شم با خودم تو آینه تکرار کنم من مرد روزای سختم؟؟
جواب خودمو میدم...
بلند شو دختر...باید مرد باشی...
ترنم بانو♥️
خسته بودم از حرفاشون هندزفری رو گذاشتم توی گوشم و پشت میز کنار پنجره نشستم چشمامو بستم و تصور کردم یه یقه اسکی قهوه ای پوشیدم و بخار لیوان چایی از لیوان بالا میره و منم لای کتاب رو باز میکنم و مشغول خوندنش میشم به این فکر میکنم که همه چی خوب پیش .....نمیره خوب پیش نمیره هیچوقت خوب پیش نمیرفت
حتی وقتی چشمامو میبندم موقع نفس کشیدن احساس میکنم دارم آتیش قورت میدمو موقع فکر کردن صداهاشون توی ذهنمه که برام تصمیم گرفتن و گفتن و گفتن و گفتن و هیچوقت کسی حال منو نپرسید...
این حال. که میگم حال نیستا منظورم اینه که یکی باید اون وسطا پیدا میشد که بهم بگه تا اینجا اومدی کم نیاوردی؟؟؟ بعد من خودمو بندازم تو بغلش و گریه کنم و نترسم که منو بغل نمیگیره از اینکه میخواد آخرش چی بشه نترسم .وسط لحظه هایی که با ذوق منتظرم از جیبش آبنبات چوبی در بیا ره برام نخوابونه تو گوشم بابت کارایی که هیچوقت نکردم.نگران نباشم وقتی باهاش شوخی میکنم جدی بگیره وقتی جدی میگم شوخی بگیره...
دلم میخواد بوی یاس بیاد و و همه چی شبیه بابونههای نارنجی باشه...دلم میخواد غافلگیر بشم و از خوشی گریم بگیره.... دیدگاه....
حتی وقتی چشمامو میبندم موقع نفس کشیدن احساس میکنم دارم آتیش قورت میدمو موقع فکر کردن صداهاشون توی ذهنمه که برام تصمیم گرفتن و گفتن و گفتن و گفتن و هیچوقت کسی حال منو نپرسید...
این حال. که میگم حال نیستا منظورم اینه که یکی باید اون وسطا پیدا میشد که بهم بگه تا اینجا اومدی کم نیاوردی؟؟؟ بعد من خودمو بندازم تو بغلش و گریه کنم و نترسم که منو بغل نمیگیره از اینکه میخواد آخرش چی بشه نترسم .وسط لحظه هایی که با ذوق منتظرم از جیبش آبنبات چوبی در بیا ره برام نخوابونه تو گوشم بابت کارایی که هیچوقت نکردم.نگران نباشم وقتی باهاش شوخی میکنم جدی بگیره وقتی جدی میگم شوخی بگیره...
دلم میخواد بوی یاس بیاد و و همه چی شبیه بابونههای نارنجی باشه...دلم میخواد غافلگیر بشم و از خوشی گریم بگیره.... دیدگاه....
·
ترنم بانو♥️
نفس که میکشم قفسه سینم تیر میکشه نمیذاره بخوابم
اونقدر خستم که پشمام
دلم میخواد ده دوازده روز بمیرم بعد زنده بشم...
اونقدر خستم که پشمام
دلم میخواد ده دوازده روز بمیرم بعد زنده بشم...
ترنم بانو♥️
میپرسید دل چیه
جواب میدم بهتون که
آدمی رو کنار گذاشتم چون بهم اسیب میزد و با عقل خودم و تصمیم قاطعانه رابطمو باهاش قطع کردم و میشه برای بد بودن و مضر بودنش بیشمار دلیل اورد
اما اون چیزی که راجبش سوال کردید
هنوز واسش تنگ میشه
جوری که کل سلولای سالم بدنم به قلبم شک میکنن🖕🖕
جواب میدم بهتون که
آدمی رو کنار گذاشتم چون بهم اسیب میزد و با عقل خودم و تصمیم قاطعانه رابطمو باهاش قطع کردم و میشه برای بد بودن و مضر بودنش بیشمار دلیل اورد
اما اون چیزی که راجبش سوال کردید
هنوز واسش تنگ میشه
جوری که کل سلولای سالم بدنم به قلبم شک میکنن🖕🖕