باران برای تو میبارد

و رنگینکمان
– ایستاده بر پنجهی پاهایش –
سرک کشیده از پسِ کوه
تا رسیدن تو را تماشا کند.

نسیم هم مُدام
میرود و بازمیگردد

با رؤیای گذر از درز روسری
و دزدیدن عطر موهایت!

زمین و عقربهی ساعتها
برای تو میگردند
#و-من
به دورِ (ط)!