دلارام
عریضه نامه ی اول!
..هُوَ..
برسد به دستان مبارک جانان ارواحنا فداه که چندیست از بَرِمان رفته و ما منتظرِ قدوم مبارکش، مژگان سفید کردیم!
ادامه را از منظر دیدگاه بخوانید
g.h.o.l.a.m.a.l.i
آن یار نکوی من، بگرفت گلوی من
گفتا که چه میخواهی، گفتم که همین خواهم
مولانا
mohamad
معمولاً در لحظه سرمون گرمه و نمیفهمیم، وقتی رفت و گذشت و تموم شد، به عقب نگاه میکنیم میبینیم فلانی چقدر صبور بود، چقدر دوستمون داشت، چقدر نگران و بهمون توجه میکرد و چقدر چیز یادمون داد یا نه برعکس، چقدر ازمون سواستفاده کرد، چقدر تحقیرمون کرد و چقدر بد باهامون تا کرد. آدمی درست کاره که اینا رو در لحظه بفهمه تا قبل از این که تامل کنه چه عملی انجام داده
...آرامـــشـ.خــاص?...
یک رابطه موفق درصدد براورده کردن چه نیاز هاییست..!؟؟؟؟؟
Bardia
خيلي حرفا رو نزديم و
ترسيديم از قضاوت ديگران
ما به قضاوت هاي بیارزش، ارزش داديم
.͜.
دلم همون جنسی رو میخواد که مولانا زد و گفت
"باغ سلام میکند، سرو قیام میکند، سبزه پیاده میرود، غنچه سواره میرسد"
🚶🏻♀️
Nim
از لحاظ روانشناسی وقتی کسی رو دوست داری
پیش اون بچه تر میشی
گاهی خنگ تر میشی
چون زبونت توانایی ابراز احساسات قلبت رو نداره
ولی همونقدرم روی تمام حرفاش و رفتاراش
حساس و زودرنج میشی....
..هُوَ..
برسد به دستان مبارک جانان ارواحنا فداه که چندیست از بَرِمان رفته و ما منتظرِ قدوم مبارکش، مژگان سفید کردیم!
بسم خالق الحبیب
دردتان به جانم، گله ای نیست اما این فراق لاکردار هم مصیبتی شده، ما را اگر دردهایمان نکشد، همین فراق و جدایی کارمان را ساخته!
تصدقتان، خودتان که شاهدید احوال مملکتمان بسامان نیست، کوچه به کوچه ی وطن نام شما را شیون میکنند و خیابان به خیابان عطر قدمهایتان را تفحص.. اما جز بوی فراق عطری استنباط نمیشود!
انار در دلمان تَرَک خورد وقتی این جمعه هم گذشت و با خود نشانی از شما نیاورد! قلب هایمان مانند نارنج چروک، گوشه ای در خود چنبره زده به امید دستان پر مهرتان که در آغوشش گیرید!
دلمان این روزها به عطرِ شما خوش است که نسیم سحر هر صبح به مشاممان میرساند...
قلبهایمان بی صاحب است، قلبِ بی صاحب ابریشم را میماند، به طرفة العینی نخکش میشود، چروک میشود، بوی نا میگیرد و بید میزند؛ وَ علاج درد ما را جز دلارام نداند!
مولای غریبِ من! این روزها علاجِ بیماری فراق را طبیب حاذقی چون شما داند و بس!
عمرم روی عمرتان آسدمَهدی، به قول حضرتِ مولانا:
ای آنکه طبیب درد مایی
این درد ز حد رفت چه میفرمایی
والله اگر هزار معجون داری
من جان نبُرَم تا تو رخی ننمایی
نامه به درازا کشید، چشمان مبارکتان آزرده گشت!
زیاده عرضی نیست، الا همان دلتنگیِ مسبوق به سابق
۲۴ شهر ذی القعده ۱۴۴۳ قمری.
ضاقَ صدری(دلارام)
مراسلاتِ قم، الی الحبیب!