یافتن پست: #شهریار

خانوم میم
خانوم میم
تبریزم زده که
فقط از گیلان چیزی نزدن فک کنم🚶🚶

مهاجر
مهاجر
از دوستان کیا یه زمانی توی شبکه اجتماعی افسران بودن؟

Tasnim
Tasnim
تقویم برنامه ریزی سفارش دادم منتظرم امروز برسه دستم

مهاجر
مهاجر
خیلی دلم هوای یه زیارت کرده
کاش ماه رمضان نبود میتونستم حداقل تا یه شاه عبدالعظیم میرفتم{-60-}

مهاجر
مهاجر
شکار امشب


خانوم میم
خانوم میم
بح بح دختره چه قرانی می خونه

مهاجر
مهاجر
تنهایی خیلی بددردیه🥺

مهاجر
مهاجر
روزگار اینسان که خواهد بیکس وتنها مرا

سایه هم ترسم نیاید دیگر از دنبال من
💔

مهاجر
مهاجر
سن یاریمین قاصدی سن
ایلن سنه چای دئمیشم

خیالینی گوندریب دیر
بسکی من آخ ، وای دئمیشم

آخ گئجه لَر یاتمامیشام
من سنه لای ، لای دئمیشم

سن یاتالی ، من گوزومه
اولدوزلاری سای دئمیشم

هر کس سنه اولدوز دییه
اوزوم سنه آی دئمیشم

سننن سورا ، حیاته من
شیرین دئسه ، زای دئمیشم

هر گوزلدن بیر گول آلیب
سن گوزه له پای دئمیشم

سنین گون تک باتماغیوی
آی باتانا تای دئمیشم

ایندی یایا قیش دئییرم
سابق قیشا ، یای دئمیشم

گاه توییوی یاده سالیب
من دلی ، نای نای دئمیشم

سونرا گئنه یاسه باتیب
آغلاری های های دئمیشم

عمره سورن من قره گون
آخ دئمیشم ، وای دئمیشم
شهریار

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i

راه گم کرده و با رویی چو ماه آمده ای
مگر ای شاهد گمراه به راه آمده ای
باری این موی سپیدم نگر ای چشم سیاه
گر بپرسیدن این بخت سیاه آمده ای
کشته چاه غمت را نفسی هست هنوز
حذر ای آینه در معرض آه آمده ای
از در کاخ ستم تا به سر کوی وفا
خاکپای تو شوم کاین همه راه آمده ای
چه کنی با من و با کلبه درویشی من
تو که مهمان سراپرده شاه آمده ای
می تپد دل به برم با همه شیر دلی
که چو آهوی حرم شیرنگاه آمده ای
آسمان را ز سر افتاد کلاه خورشید
به سلام تو که خورشید کلاه آمده ای
شهریارا حرم عشق مبارک بادت
که در این سایه دولت به پناه آمده ای

donya
donya 👩‍👧‍👦
نسخه اولیه شعر همای رحمت با دست خط استاد شهریار



حضرت@دوست
حضرت@دوست
اینجا نبوغِ صبح تماشا نمی شود
شب ماندنیست نوبت فردا نمی شود!

در بزم قهوه های غم انگیزمان کسی
هم سفره با قداستِ خرما نمی شود

رودی که هم مسیرِ قدم های سردِ ماست
یخ میزند وَ راهیِ دریا نمی شود!

سارا!برقص در شب مسموم غربتت
دیگر کسی بدونِ تو دارا نمی شود!!!

ای کاش میشد ازشب بی انتها گذشت
گم شد میان چشم تو،آیا نمی شود؟!

حتّی دراین هوای نفس گیرِ بی تپش
باید نفس کشید؛ نه امّا نمی شود!

دنیا دلش گرفته؛گلویش گرفته است
دارد میان فاجعه دیوانه می شود!

در ازدحامِ این همه دوری بگو چرا
ابعاد سردِ فاصله ها تا نمی شود؟!

آری تو هم جهنّمِ ما را بچش! بسوز!
((احساس سوختن به تماشا نمی شود))*

خو کن به این سیاهیِ بی وقفه تا ابد
شب ماندنیست نوبت فردا نمی شود

*این مصرع تضمینی است از استادمحمّد حسین شهریار: احساس سوختن به تماشا نمی شود
آتش بگیر تاکه بدانی چه میکشم؟!
((به امید طلوعی ماندنی تر از شب ما!
لحظه لحظه هاتان سرشار از عطرِ استجابت))

مآه
مآه
چشم از او،
جلوه از او،
ما چه حریفیم ای دل ؟

شهریار

مهاجر
مهاجر
دوتا فلش میرن رستوران شیش گیگ سفارش میدن

رها
رها
روز مرگم، هر که شيون کند از دور و برم دور کنيد🌱🌺
همه را مســــت و خراب از مــــي انــــگور کنيـــــد🌺🌱

مزد غـسـال مرا سيــــر شــــرابــــــش بدهيد🌱🌺
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهيد🌱🌺

بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ🌱🌺
پـيــر ميخانه بخواند غــزلــي از حــــافـــظ🌱🌺

جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد🌱🌺
شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد🌱🌺

روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد🌱🌺
اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد🌱🌺

روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت🌱🌺
آن جگر سوخته خسته از اين دار برفــــت🌱🌺


وصیت نامه وحشی بافقی 🙃🙂🤗

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو