fatme
گهی بر درد بی درمان بگریم
گهی برحال بی سامان بخندم
g.h.o.l.a.m.a.l.i
دوستان در زندان به كار آيند كه بر سر سفره،
همه دشمنان دوست نمايند.
سعدی
حسین
اونجا که سعدی میگه:
تو کجا نالی از این خار که در پای منست
یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست
هادی
بعید نیست که گر تو به عهد بازآیی
به عید وصل تو من خویشتن کنم قربان
سعدی
فقط خدا
با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را
جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را
روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست
نقد را باش اي پسر کآفت بود تأخیر را
اي که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز
هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را
زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار
پرده از سر برگرفتیم آن همه ی تزویر را
سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی
همان گونه عذرت بباید خواستن تقصیر را
مارال
این میم مالکیت خیلی دلچسبه...
تا جایی که جناب سعدی هم تو قرن هفتم یه اشاره ای بهش کرده:
جان برافشانم اگر سعدی خویشم خوانی
سر این دارم اگر طالع آنم باشد...
مارال و الی خونه شون نزدیک همه
منم مثال زدنی هستما یادت نره ازم تعریف کنی
بذار راحت باشه
تو دوتا مغز داری الان راحت مبتونم قل بخورم
دلوخ میگه بخند هم تو روم هم تو روحم
بیشتر ایشالا