یافتن پست: #زخم

donya
donya 👩‍👧‍👦
منتظرم دخملی بیدار شه برم دیدن مامان بزرگم:فکر

فقط خدا
فقط خدا
وقتی کمی دراز میکشم


و بعد میرم از دهانم خون میاد از گلوم البته


قبلنا خلط بود ولی چن روزه دیگه خون میاد


بنظرم رفتنی شدم


آماده بشم

فقط خدا
فقط خدا
سلامم:کافه
بریم ادامه چالش دست خط
فقط حق دو رای دارین:دی



محسن
محسن
الهی
دردهایی هست كه نمی توان گفت
و گفتنی هایی هست كه هيچ قلبی محرم آن نيست
الهی
اشک هایی هست كه با هيچ دوستی نمی توان ريخت
و زخم هایی هست كه هيچ مرحمی آنرا التيام نمی بخشد
و تنهایی هایی هست كه هيچ جمعی آنرا پر نمی كند
الهی
پرسش هایی هست كه جز تو کسی قادر به پاسخ دادنش نيست
دردهایی هست كه جز تو کسی آنرا نمی گشايد
قصد هایی هست كه جز به توفيق تو ميسر نمی شود
الهی
تلاش هایی هست كه جز به مدد تو ثمر نمی بخشد
تغييراتی هست كه جز به تقدير تو ممكن نيست
و دعاهایی هست كه جز به آمين تو اجابت نمی شود
الهی
قدم های گمشده ای دارم كه تنها هدايتگرش تویی
و به آزمون هایی دچارم كه اگر دستم نگيری و مرا به آنها محک بزنی، شرمنده خواهم شد.

اما من میدانم که تو هرگز این بنده ات راتنها نخواهی گذاشت
پس ای خدادستم رابگیر..

محسن
محسن
بودا چه زیبا میگوید :

از دوست بے صداقت و بدجنس

باید بیش از جانورے وحشے

در هراس بود !!

چرا ڪه یک حیوان وحشے

بدنت را زخمے مے ڪند ؛

اما یک دوست بد‌ طینت ذهنت را ...!

محسن
محسن
گل که باشی باغبانها دست چینت میکنند
سنگ باشی میتراشند و نگینت میکنند

هرگز از این پیله تنهایی ات غمگین نباش
روزگاری میرسد فرش زمینت میکنند

چوب خشکی در بیابان باش اما مرد باش
چوب نامردی اگر در آستینت میکنند

ای درخت پیر
بر این شاخه ها دل خوش نکن
چون که با دست تبر
مطبخ نشینت میکنند

نیشخند دوستان
از زخم دشمن بدتر است
آشنایان بیشتر اندوهگینت میکنند

یاس
یاس
شهید شهرکی پلیس اگهی سراوان شهید شدن و ساعتی پیش همسرش هم به او پیوست
جدا از مساله
این پرواز قشنگ بود یار با یار :فکر
شهادتان مبارک :هعی

Maryam
Maryam
ڪَاهی وقت ها یاد یڪ نفر
در دلت مثل زخمی میشود
ڪه مدام رویش نمڪ می‌ریزند…
با هر بارانی
با هر بوی عطری
هر خاطره‌ای
هر حرفی، هر لبخندی
و هر ڪوچڪترین چیزی شبیه او…
ومیدانی بدترش ڪجاست؟
آنجا ڪه آن یڪ نفر
حتی ذره‌ای به تو فڪر
نمی‌ڪند
اما تو یادش را با خودت همه جا میبری…
اما تو، زخم‌ات خوب شدنی نیست!
راستی…
ما چرا، مثل آدم‌های رفته‌ی‌مان
فراموشی نمیڪَیریم ؟!


💟

فقط خدا
فقط خدا
نرگس مردم فریبی داشت شبنم می فروخت
با همان چشمی که می زد زخم مرهم می فروخت ...

زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر
داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت ...

زندگی این تاجر طماع ناخن خشک پیر
مرگ را همچون شراب ناب کم کم می فروخت ...

در تمام سالهای رفته بر ما روزگار
شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت ...

من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گلفروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت ...



فقط خدا
فقط خدا
وجدانن دس خطتونو بزارین ببینم ...دارم از خودم ناامید میشم ...:رفتن




در گذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند
...و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می مانند!


اینو همه بنویسید



جم میکنم رای گیری مینماییم{-178-}

سید ایلیا
سید ایلیا
آدم باید ضربه بخوره، زمین بخوره، زخمی بشه
تجربه کنه، یاد بگیره
و بفهمه همه مهربونیا بی‌قصد و غرض و همیشگی نیستن
تا بفهمه توقع نداشته باشه از هیچکس
تا نقاب بزنه و آدم‌های نقاب دار رو تشخیص بده.
آدمی که توی پَر قو بزرگ شده باشه
توی دنیا تنهایی دوام نمیاره.

رها
رها
همزمان دوجا دعوت شی یکی قورمه و کباب یکی قیمه و کباب :/کدومش :-?

مشدّد
مشدّد
میخواستم بگم مثل تموم عالم حال منم خرابه ولی خب نیست :|
نه اینکه غم و دردی نداشته باشم، اتفاقا الان از بدترین ایام زندگیمه و اتفاقات بدی داره رقم میخوره که اصلا نمیخوام در موردش صحبت کنم ولی دلیل نمیشه بخواد حالم خراب باشه
توقع ما گاهی از زندگی چیزی غیر از ماهیت زندگیه
ما تو این دنیا نیومدیم که بهمون خوش بگذره الزاما( حالا اگه بگذره که چه بهتر) ولی نباید سختی ها، غم ها و ... ما رو تحت تاثیر خودشون قرار بدن
ما باید مسلط بر زندگیمون باشیم ن برعکس

فقط خدا
فقط خدا
اول

صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو