کاش در دوران دیگری از تاریخ باهم بودیم
یا حداقل در جای دیگرِ این کره ی خاکی
جایی که به هنگام شب مجبور به رها کردن دستانت نبودم
میتوانستیم سرخوش در خیابان ها قدم بزنیم و به بوسه های ریزمان در پس کوچه های خلوت زیر نور چراغ ادامه دهیم
دزدکی گل های پشت نرده ی پارک را بچینیم
کف خیابان بنشینیم و خنده های بلند سر دهیم
خیلی راحت تر یکی شویم و در میان حرفهایت بی هوا بگویم: آنقدر دوستت دارم که مجنون لیلی را و فرهاد شیرین را
آنقدر میخواهمت که حاظرم بلندترین قله ها را باتو فتح کنم
میخواهم که تو خوشحال تر از من باشی
تمام قشنگی ها برای تو و لبخندت همیشگی باشد.
#عطر_گل_یاسمن...
#نیم_سد
حق ندارید اینجوری حرف بزنید. بی نام
واقعا نمیدونم چی تایپ کنم...
ممنون