خواب خونه مون دیدم همه بودیم
اما تو زمان الان
بابا سرحال قبراق نیمی از ریشاش جوگندمی بود تو خواب شاید شصت سالش بود
خواهرم قبول شده بود
ولی یه ترسی وجودم گرفت به خواهرم گفتم خدا کنه تا تو حقوقت میگیری بابا هم زنده باشه ثمر تو رو هم ببینه
بعد خودم سرزنش کردم که چرا همش به مرگ فکر می کنی
بابا نمی میره بمیره تو هم زنده نمی مونی
پس فکر بد نکن بابا تا همیشه پیشمونه 😭😭😭😭
و با چه ارامش خیلی خاص و شادی چشام باز کردم
ولی نه پدری بود
نه خانه ای
نه خانواده ای 😭😭😭😭😭
و بعد سه سال هنوز باور ندارم که ندارمت
چرا به من نمیده مرتیکه
اره