چقد همه چیز خوب بود
حال منم عالی .همه بودن
مامان
ابجیام
داداشام
و خونه مون
و کسی که با تمام وجود خوشحال بود من بودم
هرچند جای خالی پدرم داد میزد
برگشته بودیم خونه خودمون وسط شهر بهترین و قابل دسترس ترین مکان شهر
و میدونستم دیگه حالم خوبه
من می تونم باز خوب درسام بخونم شب زنده داری کنم همون اتاق همیشگی
همون گوشه پایین اتاق
رفتم که قرار داد خونه م فسخ کنم بگم مامانم اینا برگشتن
رفتم حیاط
اخرین کاری که بابام برام کرده بود مونده بود
با اینکه نتونستم جلو خودم بگیرم و داد زدم مویه کردم
ولی باز حالم بهتر بود
اونجا خونه مون هرچی باشه بوی باباممیداد
تازه تو حیاط مامان کلی مرغ خروس و بوقلمون جمع کرده بود
اینجاش دیگه خیلی فانتزی بود
صدای زنگ گوشی اومد الارام پنج و نیم صبح
همه چیز خواب بود
همه حالشون خوبه
پیش همن
الا من
اولا که هیچ وقت علنی خودشون صحبتی نکردن و فقط برخی اطرافیان از زبان ایشون صحبت هایی کردن
ثانیا قطعا دیدگاه فقهی ایشون نسبت به این موضوع نمیتونه خلاف نص قرآن باشه و اگر هم این کار رو زیبنده نمی دونن با توجه به شرایط روزگاره و قبحی که توی جامعه داره
ولی به هر حال دیدگاه شخصی ایشون اگر در برابر فقه اصیل و شرع مقدس و نص قرآن باشه نافذ نیست
و این هم در نظر بگیرید ایشون یک بار در مسائل خانواده دجار اشتباه شدن و به صورت علنی هم ازس استغفار کردن و گفتن خدا کنه تاریخ ما رو ببخشه
گفتم پیش خانومتون مطرح نمیکنید، بگیدچشم
(به قول خودتون کوچیکتر از مایید)
یعنی اگه یه روز خواستم زن بگیرم مخفیانه بگیرم و بهش نگم؟
زیر پست هنری من درباره زن دوم حراست بانک حرف زدین؟