یافتن پست: #غم-دل

حضرت@دوست
حضرت@دوست


دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد

حضرت@دوست
حضرت@دوست

تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

اسیر گریهٔ بی‌اختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست

چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست
چو صبحدم نفسم بی‌غبار باید و نیست

مرا ز بادهٔ نوشین نمی‌گشاید دل
که می به گرمی آغوش یار باید و نیست

درون آتش از آنم که آتشین گل من
مرا چو پارهٔ دل در کنار باید و نیست

حضرت@دوست
حضرت@دوست

ای عشق بس که کردی با عقل تنگ خویی

مسکین برفت و اینک بر تو گذاشت جا را

حضرت@دوست
حضرت@دوست

ای مدعی که کردی فرهاد را ملامت

باری ببین و تن زن شیرین خوش لقا را

حضرت@دوست
حضرت@دوست

در دور خوبی تو بی قیمتند خوبان

گل در رسید و لابد رونق بشد گیا را

حضرت@دوست
حضرت@دوست

بازآ که عاشقانت جامه سیاه کردند

چون ناخن عروسان از هجر تو نگارا

حضرت@دوست
حضرت@دوست

ز عشق خوب رویان من دست شسته بودم

پایم بگل فروشد در کوی تو قضا را

حضرت@دوست
حضرت@دوست

رفتی و دل ربودی یکشهر مبتلا را

تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما را

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو