همین خوبه که هستی داری میخندی چشامو رو به سیاهیا میبندی
وقتی دارم میرم از دست لب درم تو واسه رابطمون داری میجنگی
بیا بغلم اقلا یه کم منو آرم کن مثه چتر روی شمع زیر بارون شو
نه نه نه ندیدم مثه تو زیبا عزیزم تو مال منی میدونی
جاتو به کسی نمیگم
شدی نفسم تموم دلگرمیم مثلا مثلا چی میشه برگردی
طرفم حداقل کم شه دلتنگیم بگیری بغلم
بیا بغلم اقلا یه کم منو آرم کن مثه چتر روی شمع زیر بارون شو
کاش بودی...
دلتنگی را از سکوتم میفهمیدی
و میدانستی جهانم
بی تو تکراریست
مرا به آغوشت میخواندی
و با طنین دلنشین صدایت
میگفتی
سنگینی بغضهایت را روی
شانهام بگذار اینجا اَمن
است برای گریستن...
اگر کسی را داری که در این درهم ریختگیِ عاطفهها به شیوهای احمقانه دوستت دارد، احساسش را جدی بگیر... وقتی بیحساب و کتاب چشمهایش فقط تو را میبینند و قلبش تو را میجوید، وفاداریش را قدر بدان... در روزگار عقلهای محاسبهگر، کم اند اینگونه دیوانهها... اگر کسی را داری که به دور از بازیهای مکارانهی رابطه برایت عشق و نور میآورد، همان است که سالها بعد در روزهای دلگیری و دلتنگیات به او محتاج خواهی شد... او همان است که به تو آرامشی از جنس اصالت بشر خواهد داد... اگر چنین کسی را داری، در روز عشق دستش را بگیر و پلههای پشتبام را با او بالا برو و فریاد بزن: دوستت دارم... طوری که صورت عبوس شهر از هجوم احساسات مردمش سرزنده شود... طوری که قلب شهر پر از آغوش و بوسه شود... طوری که حال شهر برانگیخته شود... #شیما_سبحانی
راستی می دانی
دلتنگی چگونه است؟
من نمی دانم
ولی وقتی غروب می شود
هاله ای از تاریکی
بر آسمان احساسم
سایه می افکند
چشم هایم سیاهی می رود
و دیگر هیچ نمی بینم
به گمانم
دلتنگی یعنی چون نباشی
دنیا ارزش تماشا ندارد
رفقا و عشقای من حلالم کنید اگه حرفی زدم ناراحتتون کرده، اگه بدی ای بهتون کردم عذر میخوام .اگه gheser در رفتم از دست عزرائیل که بازم هستم کنارتون اگه نه که هرچند وقت ،یه خدابیامرز ساده هم هست نثارم کنین که شاید یکم از گناهام کم شه.دوستتون دارم
ماشاالله هنرمند
۱۴ ساله ولی هیچ وقت به اندازه ی امسال اذیت نشدم .از اول سال تا حالا بیشتر از نصف سال و سرگیجه داشتم.دکتر زیاد رفتم .قبلیا از گوشم بود .ولی الان و نمیدونم که از گوش یاچیز دیگه ای